۱۳۸۶ اسفند ۴, شنبه

پيرمرد


چوپان پیر، هر صبح بزها و گوسفندان را به بالای تپه هی می کرد. سپس آن بالا می نشست و قایق هایی را که برای صید مروارید به دریا می رفتند تماشا می کرد. قایق ها را تا آخرین نقطه و جایی که دیگر از دیدرس او خارج می شدند، دنبال می کرد. سپس تا عصر منتظر می ماند تا برگشتن قایق ها را ببیند. بعد از آن گله را به ده باز می گرداند. این کار هر روز پیرمرد بود.
وقتی که مرد، همانطور که خواسته بود پسرانش او را بالای تپه چال کردند. الان سالها از آن زمان می گذرد. دیگر از قبر پیرمرد هیچ نشانی نمانده و از میان آن سبزه و علف روییده. تنها بزها هستند که هنوز گاهی برای چریدن به سراغش می آیند.

فریاد کاوه یغمایی با سکوت سرد


در این آشفته بازار موسیقی که هر کس به راحتی می تواند یک آلبوم ضبط و منتشر کند، همه جا پر است از ترانه های مهمل. ترانه هایی که نه ملودی دارند و نه شعر و نه صدا و نه هیچ نشانی از خلاقیت در آنها هست. با این حال هنوز هم مثل قبل گاهی آلبومی به بازار می آید که درگیرم می کند و به شوق می آوردم. آخرین آلبومی که برایم چنین حس و حالی را ایجاد کرد آلبوم سکوت سرد کاوه یغمایی بود. این دومین آلبوم کاوه است. او اولین آلبومش را در ایران به نام مترسک منتشر کرد. اما آلبوم سکوت سرد ظاهرا در آن طرف آب ها ضبط و پخش شده. گویا کاوه یغمایی هم به صف سفر کردگان از این دیار پیوسته و عطای کار در ایران را به لقایش بخشیده.
سکوت سرد هم همانطور که انتظار می رفت ترانه هایش اغلب به سبک راک است. این آلبوم علاوه بر ملودی های زیبا و صدای گرم کاوه از اشعار زیبایی نیز برخوردار است. از ویژگی های مهم اشعار این آلبوم انتقادی بودن آنها است. علاوه بر این شاید این اولین آلبومی باشد که برخی از ترانه هایش تم مهاجرت دارند و به این موضوع بطور جدی اشاره می کند. پیش از این اغلب از زبان خوانندگان لس انجلسی فقط از غم غربت و دلتنگی های سطحی برای وطن می شنیدیم. اما کاوه از زبان خیل جوانانی که این روزها جلای وطن می کنند سخن گفته. از جمله در ترانه "اولین حرف" که اولین ترانه آلبوم نیز هست چنین می گوید:

حرف من حرف خودم نیست حرف خاکه حرف ریشه است
حرف دیروز ندیده حرف فردا و همیشه است
صحبت سکوت سرد آدمای توی قابه
حرف این صورتکا نیست حرف اون ور نقابه
حرف تردید یه نسله میون رفتن و موندن
بین خوابیدن تا ظهر یا دم سحر پریدن

و الی آخر....
تعبیری که برای تردید آدمها بین رفتن و ماندن به کار رفته بی نظیر است: بین خوابیدن تا ظهر، یا دم سحر پریدن.

کاوه در جایی دیگر در ترانه "نسل سوخته" چنین می گوید:

اونکه قامت بلندش سپر این سرزمین بود
روی خاک سرد غربت پی یک قطعه دیاره
بعضی ها پیاده رفتن بعضی ها شدن سواره
یکی دیگه جون به شب باخت یکی دیگه شد ستاره

آلبوم سکوت سرد 8 ترانه دارد. همه ترانه های آلبوم ، حتی عاشقانه ها، سرشار از حس سردی و تنهایی است. گوش دادن به این ترانه ها از دلخوشی های این روزهای من است.

۱۳۸۶ بهمن ۲۷, شنبه

سنتوري را دزديدند. لطفا مال دزدي نخريد



اين هم از سنتوري...

آنقدر در اکرانش اين دست و آن دست کردند که آخر، سر از بساط دستفروش ها درآورد. پولي که بايد نصيب سازندگان سنتوري مي شد حالا به جيب دستفروشان خياباني و قاچاقچيان فرهنگي خواهد رفت.

دست شما درد نکند که چنين خطري را از بيخ گوش ما پرانديد و نگذاشتيد اين فيلم ضد ضد فرهنگي را تماشا کنيم. ما که خوب و بد را نمي فهميديم. ممنون که شما وقت و نيرو گذاشتيد که ما جوانان خام و از همه جا بي خبر يکوقت خداي ناکرده خطا نکنيم و به راه کج نرويم. بي خيال و اصلا چه بهتر که آرزوهاي من و آدم هاي مثل من را به باد داديد و استاد بزرگ سينماي اين مملکت را خانه نشين کرديد و سرمايه و انگيزه تهيه کننده و صاحب فيلم را تباه ساختيد.

بغضم گرفت وقتي خبر را خواندم. سنتوري با زيرنويس انگليسي! اين هم آخر و عاقبت ما و آن همه شور و شوق و انتظار. چه راحت آدم ها را به بازي مي گيرند.

فيلم را نخواهم ديد. اينطوري نخواهم ديد. استاد اينطور خواسته. گفته که مال دزدي به خانه هايتان نبريد. اگر نمي گفت هم نمي گرفتم و نمي ديدم. نه مثل ديگراني که فيلم را از اينترنت مي گيرند يا با هزارتومان از بساطي ها مي خرند. صبر مي کنم تا سنتوري اي ببينم که اجازه استاد پشتش باشد. آخر من عاشق سنتوري ام. مهم نيست اگر بين اين همه سبوي پر (واقعا پر؟) سبوي من يکي شکسته باشد.

درپايان به دوست داران سنتوري و مهرجويي توصيه مي کنم که مجموعه يادداشت هاي محشري که امير قادري در مورد سنتوري نوشته و يکجا جمع آوري کرده را اينجا بخوانيد. بخوانيد و لذت ببريد و غصه بخوريد...

۱۳۸۶ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

يادداشت هاي مهرجويي و فرهادي در مورد اوضاع جشنواره و سينما

در اعتراض به سياست هاي مسئولين جشنواره فجر و كلا اوضاع تاسف برانگيز اين روزهاي سينماي ايران، داريوش مهرجويي و اصغر فرهادي حرف هايي خواندني زده اند. آنها را اينجا (يادداشت مهرجويي) و اينجا (يادداشت فرهادي) بخوانيد.

۱۳۸۶ بهمن ۲۰, شنبه

انتخاب نام فیلمنامه

یکی از سرگرمی های من هنگام خواندن ماهنامه فیلم نگار، خواندن اسامی فیلمنامه های ثبت شده در بانک فیلمنامه است. این ماهنامه در هر شماره اسامی فیلمنامه های ثبت شده ماه قبل را که معمولا حدود صد عنوان فیلمنامه می شود چاپ می کند. به همراه نام فیلم، نام نویسنده و ژانر فیلمنامه را نیز می نویسد. اغلب این نویسنده ها آدم های معروفی نیستند. ولی بینشان همیشه چند نفری فیلمنامه نویس شناخته شده هم دیده می شود.
نمی دانم دیگران و مخصوصا حرفه ای های سینما چه استفاده ای از این لیست میکنند. اما برای من مطالعه این لیست نوعی سرگرمی است. اسم هایی که نویسنده ها روی فیلمنامه هایشان می گذارند برایم جالب است. خیلی از نویسنده ها، مخصوصا گمنام ها، اسامی پیچیده نما و گل درشت و بعضا شاعرانه انتخاب می کنند. از اسم این فیلمنامه ها می شود حدس زد که با چه جور آدمی بعنوان نویسنده و چه جور فیلمنامه ای طرف هستیم. اما گاهی هم اسم های جالبی پیدا می شود. مثلا این دو تا را از لیست فیلمنامه های این شماره ببینید:
"سل مثل سیرابی" (سل را با ضمه روی سین بخوانید) (وحید زارع زاده - کمدی)
"سوار آباد" (محمود مقدسی – اجتماعی)
به نظرم جالب آمدند. هم تکراری نیستند. هم خیلی پند و اندرز نمی دهند. این گونه اسامی برای فیلمنامه و فیلم دافعه ایجاد نمی کنند و آدم را به خواندن و دیدنشان ترغیب می کنند.
نتیجه می گیریم انتخاب اسم خوب برای فیلم مثل انتخاب اسم برای بچه، مهم است. نظر شما چیست؟