۱۳۹۵ آبان ۱۱, سه‌شنبه

خلوت

مطمئن ام که مدتها است گذر کسی این طرفها نیافتاده است. تا چند فرسخی این وبلاگ خاک گرفته هیچ جنبنده ای نیست. پس کمی بازیگوشی عیبی ندارد. وقتی فقط خودتی و خودت. می توانی پرت و پلا بنویسی. غلط غلوط. مثلا قوری را با غین بنویسی و استکان را با صاد و به تصحیح ها و واژه های پیشنهادی ادیتور هم کوچکترین توجهی نکنی. و بعد کمی چای از غوری در اصتکان بریزی و آخر شبی بنوشی و بروی به استقبال بی خوابی.
خسته ام... نه از آن خستگی های فلسفی و عمیق. یک خستگی ساده از یک روز کار معمولی. باید تا روی مبل خوابم نبرده این نوشتن را تمام کنم. فقط دوست دارم بعنوان آخرین جمله این اعتراف را بنویسم که خوشحالم از نوشتن در اینجا. بعد از چند سال. شاید دوباره برگشتم. نمی دانم. فعلا باید بخوابم