سالها پیش، وقتی که دانشجو بودم در یک نشست پرسش و پاسخ دانشجویی درباره سینما شرکت کردم. البته اشتباه نکنید. رشته من سینما نبود و نیست و این نشست در دانشکده کامپیوتر یکی از دانشگاههای تهران برگزار شد. به دلیل علاقهام به سینما و اعتماد به نفسی بی دلیل و ابلهانه، آن روز پیش روی حاضرین و درجایگاه آدمی مطلع به سینما نشسته بودم و بنا بود پاسخگوی سوالات دیگران باشم. البته موضوع نشست، نقش کامپیوتر در سینما و ارتباط این دو بود. اما کم کم بحث به خود سینما هم کشید.
آن روز یکی از همکلاسیهایم حین صحبتهایش چیزی گفت که مرا کفری کرد. یادم نیست اصل حرفش چه بود، اما میان صحبتهایش جایی گفت که "سینما یک دروغ بزرگ است". من هم که آن زمان عشق سینما و فدایی سینه چاک آن بودم با عصبانیت حرفش را بریدم و گفتم "آقا لطفا شعار ندهید" و رفتم سراغ پرسشگر بعدی.
این جمله "لطفا شعار ندهید" را تا مدتها دوستان نزدیکم با لبخندی به من تحویل میدادند و آن را دست گرفته بودند.
امروز، بیش از ده سال از آن زمان گذشته و من میخواهم پاسخ سوالی را که آن روز با خامی، فرصت پاسخ به آن را از خودم گرفتم، بدهم. البته این، گذشته را بر نمیگرداند و آب ریخته، دیگر ریخته است. این تاوان تندی من است و اینکه آن روز نتوانستم با صبوری خوب بشنوم و سپس جوابی در خور، که میتوانستم، بدهم.
به هرحال، آیا آنطور که دوست و همکلاس من می گفت ، سینما یک دروغ بزرگ است؟
اکنون که آن فضا از دست رفته و دوست من نیست تا منظور خود را بیشتر توضیح دهد ناچارم خودم را به جای او بگذارم و از خودم بپرسم چرا ممکن است کسی سینما را یک دروغ بزرگ، و نه حتی یک دروغ معمولی یا کوچک، بداند؟ شاید چون آنچه سینما نشان ما میدهد همیشه خود واقعیت نیست. فیلم حتی اگر یک رخداد واقعی را دستمایه قرار دهد باز آنچه روی پرده به نمایش میگذارد همان آدمها و مکان و زمان نیست. در مورد سینمای تخیلی و سورئال و از این دست که حتی دیگر بازسازی هم نیست و یکسره ساخته اندیشه سازنده آن است. تنها شاید در سینمای مستند، آن هم در پارهای موارد همچون فیلمهای خبری، ثبت مستقیم و واقعی یک رخداد انجام میشود. حتی در اینجا هم تصاویر از زاویه دید فیلمبردار می گذرند و سپس ثبت میشوند. بنابراین آنچه ثبت میشود میتواند با آنچه بینندهی حاضر در مکان رخداد میبیند تفاوت داشته باشد.
حال آیا معنی اینها که گفتم این است که سینما دروغ است؟ راستی اصلا دروغ چیست؟ در فرهنگ لغات، برابر دروغ اینها را میخوانیم: سخن ناراست، خلاف حقیقت، کذب. به گمانم این همان معنیای است که اغلب ما از واژه دروغ میشناسیم و بر آن همراییم. با این تعریف آیا سینما چون تصویرگر همهی واقعیت آنگونه که در بیرون رخ داده نیست، آیا دروغ و ناراست و خلاف حقیقت است؟ در مورد دیگر هنرها چه؟ آیا یک پرتره یا یک منظره که پس از گذر از صافی ذهن یک نقاش روی بوم مینشیند دروغ است؟ آیا یک قطعه موسیقی به این دلیل که دارای نواهایی است که پیش از این کسی در طبیعت نشنیده، دروغ است؟ آیا هنر یک مجسمهساز، یک نمایشگر، یک نویسنده، یک شاعر و ... دروغ سازی است؟
من میگویم اینها دروغ نیستند. شاید منظور گوینده از دروغ،در واقع خیال است. شاید بهتر است بگوییم هنر یک خیالپردازی است و من میگویم آفرینش است. آفریدن چیزی نو، دروغ سازی نیست. بلکه هر آفریدهی هنری خود حقیقتی تازه است. حقیقتی والا و آسمانی که از درون هنرمند بیرون آمده.
البته من درباره هنر و هنرمند حرف میزنم. نه کاسبکارانی که به ظاهر فیلم میسازند یا کار هنری میکنند اما در واقع پی اندیشه های سودجویانه خویشاند و کم هم نیستند این دست آدمها. شاید بتوان حاصل کار این گروه را به دلیل نداشتن صداقت در آفرینش اثر هنری دروغ دانست. اما این را نمیتوان به همهی هنر و همه سینما تعمیم داد.
درواقع آنچه میخواهم بگویم این است که شرط راستگویی ارائه خود آنچه روی داده نیست. البته این هم میتواند باشد، اما وقتی که هدف، خبر رسانی درباره یک رخداد است. اما وقتی این هدف در میان نیست معنی راست گویی، انعکاس صادقانه و حقیقی درون هنرمند است به هر شکل و با هر شیوهی هنری. بدین ترتیب یک فیلم تخیلی یا انیمیشن و شعر گاه بیش از یک مستند راست است.
خوب میشد اگر آن دوست و همکلاس قدیم، این چند خط را میخواند و جواب میداد شاید بخواند. نمیدانم. هرچند میدانم که او دیگر چنان درگیر کار و زندگی است که شاید در دلش به من بخندد که هنوز برای نوشتن این چیزها وقت میگذارم. البته این بار دیگر احتمالا حق با او است. به هرحال حتما دلیلی در کار است که من هنوز اینجا هستم و دیگر دوستان و همکلاسهایم آن جلوها ایستادهاند.
آن روز یکی از همکلاسیهایم حین صحبتهایش چیزی گفت که مرا کفری کرد. یادم نیست اصل حرفش چه بود، اما میان صحبتهایش جایی گفت که "سینما یک دروغ بزرگ است". من هم که آن زمان عشق سینما و فدایی سینه چاک آن بودم با عصبانیت حرفش را بریدم و گفتم "آقا لطفا شعار ندهید" و رفتم سراغ پرسشگر بعدی.
این جمله "لطفا شعار ندهید" را تا مدتها دوستان نزدیکم با لبخندی به من تحویل میدادند و آن را دست گرفته بودند.
امروز، بیش از ده سال از آن زمان گذشته و من میخواهم پاسخ سوالی را که آن روز با خامی، فرصت پاسخ به آن را از خودم گرفتم، بدهم. البته این، گذشته را بر نمیگرداند و آب ریخته، دیگر ریخته است. این تاوان تندی من است و اینکه آن روز نتوانستم با صبوری خوب بشنوم و سپس جوابی در خور، که میتوانستم، بدهم.
به هرحال، آیا آنطور که دوست و همکلاس من می گفت ، سینما یک دروغ بزرگ است؟
اکنون که آن فضا از دست رفته و دوست من نیست تا منظور خود را بیشتر توضیح دهد ناچارم خودم را به جای او بگذارم و از خودم بپرسم چرا ممکن است کسی سینما را یک دروغ بزرگ، و نه حتی یک دروغ معمولی یا کوچک، بداند؟ شاید چون آنچه سینما نشان ما میدهد همیشه خود واقعیت نیست. فیلم حتی اگر یک رخداد واقعی را دستمایه قرار دهد باز آنچه روی پرده به نمایش میگذارد همان آدمها و مکان و زمان نیست. در مورد سینمای تخیلی و سورئال و از این دست که حتی دیگر بازسازی هم نیست و یکسره ساخته اندیشه سازنده آن است. تنها شاید در سینمای مستند، آن هم در پارهای موارد همچون فیلمهای خبری، ثبت مستقیم و واقعی یک رخداد انجام میشود. حتی در اینجا هم تصاویر از زاویه دید فیلمبردار می گذرند و سپس ثبت میشوند. بنابراین آنچه ثبت میشود میتواند با آنچه بینندهی حاضر در مکان رخداد میبیند تفاوت داشته باشد.
حال آیا معنی اینها که گفتم این است که سینما دروغ است؟ راستی اصلا دروغ چیست؟ در فرهنگ لغات، برابر دروغ اینها را میخوانیم: سخن ناراست، خلاف حقیقت، کذب. به گمانم این همان معنیای است که اغلب ما از واژه دروغ میشناسیم و بر آن همراییم. با این تعریف آیا سینما چون تصویرگر همهی واقعیت آنگونه که در بیرون رخ داده نیست، آیا دروغ و ناراست و خلاف حقیقت است؟ در مورد دیگر هنرها چه؟ آیا یک پرتره یا یک منظره که پس از گذر از صافی ذهن یک نقاش روی بوم مینشیند دروغ است؟ آیا یک قطعه موسیقی به این دلیل که دارای نواهایی است که پیش از این کسی در طبیعت نشنیده، دروغ است؟ آیا هنر یک مجسمهساز، یک نمایشگر، یک نویسنده، یک شاعر و ... دروغ سازی است؟
من میگویم اینها دروغ نیستند. شاید منظور گوینده از دروغ،در واقع خیال است. شاید بهتر است بگوییم هنر یک خیالپردازی است و من میگویم آفرینش است. آفریدن چیزی نو، دروغ سازی نیست. بلکه هر آفریدهی هنری خود حقیقتی تازه است. حقیقتی والا و آسمانی که از درون هنرمند بیرون آمده.
البته من درباره هنر و هنرمند حرف میزنم. نه کاسبکارانی که به ظاهر فیلم میسازند یا کار هنری میکنند اما در واقع پی اندیشه های سودجویانه خویشاند و کم هم نیستند این دست آدمها. شاید بتوان حاصل کار این گروه را به دلیل نداشتن صداقت در آفرینش اثر هنری دروغ دانست. اما این را نمیتوان به همهی هنر و همه سینما تعمیم داد.
درواقع آنچه میخواهم بگویم این است که شرط راستگویی ارائه خود آنچه روی داده نیست. البته این هم میتواند باشد، اما وقتی که هدف، خبر رسانی درباره یک رخداد است. اما وقتی این هدف در میان نیست معنی راست گویی، انعکاس صادقانه و حقیقی درون هنرمند است به هر شکل و با هر شیوهی هنری. بدین ترتیب یک فیلم تخیلی یا انیمیشن و شعر گاه بیش از یک مستند راست است.
خوب میشد اگر آن دوست و همکلاس قدیم، این چند خط را میخواند و جواب میداد شاید بخواند. نمیدانم. هرچند میدانم که او دیگر چنان درگیر کار و زندگی است که شاید در دلش به من بخندد که هنوز برای نوشتن این چیزها وقت میگذارم. البته این بار دیگر احتمالا حق با او است. به هرحال حتما دلیلی در کار است که من هنوز اینجا هستم و دیگر دوستان و همکلاسهایم آن جلوها ایستادهاند.
۲ نظر:
خوشحالم که حافظه قوی داری و خیلی از رخداد ها را از بین نبرده ای!
اما ....
درست مثل آنچیزی که در بحث فیلم های خبری دیدی، از زاویه دید خودت جریانات آن جلسه را روایت کردی.
نه تو آنطور که گفتی بی تجربه و کم اطلاع بودی که نتوانی پاسخ بگویی، نه آن دوست از هنر و سینما آنقدر اطلاع داشت که بتواند یک قید کلی در مورد یک موضوع به کار ببرد.
شاید واژه شعار بهترین چیز برای آن جمله بود (کاری به لحن و واکنش ندارم البته)
خوشحالم، که پخته تر شده ایم و در مورد هیچ چیز آنقدر قطعی نمی توانیم نظر بدهیم، می دانم مثل تو، مثل من، آن دوست هم این روزها آنقدر پخته شده است که از این جمله ها بکار نبرد.
همین!
: )
ارسال یک نظر