۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

چند جمله درباره سریال بیگناهان

تصادفا دو سه قسمت از سریال بیگناهان ،به کارگردانی احمد امینی، که این روزها از تلویزیون ایران در حال پخش است را دیدم. بی تعارف بگویم که هربار پایش نشستم، نتوانستم قبل از تمام شدنش، از جلوی تلویزیون بلند شوم.
بیگناهان سریال فوق العاده ای نیست اما معلوم است برایش زحمت کشیده شده و در موردش فکر شده است. همین نشان می دهد که سازندگان آن برای رسانه کاری خود و به تبع، برای مخاطب خود احترام قائل‌اند.
مهمترین چیزی که در این سریال جلب نظر می‌کند دیالوگ نویسی آن است. اینکه نویسنده به دیالوگ‌ها فکر کرده است و دیالوگ‌ها فقط سلام و علیک یا شعارهای مستقیم نیستند. هر جمله که شخصیتی می‌گوید مثل فرستادن توپ به زمین حریف و زمینه ساز دیالوگ‌های بعدی است. کنکاش و توجه به دیالوگ‌ها، مهمترین سرگرمی من هنگام دیدن این سریال است.
البته به شخصیت‌پردازی و بطور کلی قصه سریال، نقد وارد است . به نظرم نوعی پیچیده نمایی در فیلم وجود دارد و فضای داستان فضایی اینجایی و باور پذیر نیست. شخصیت‌ها هم اغلب نمونه بیرونی قابل باور ندارند و هم رفتار و هم انگیزه‌هایشان تا حدودی پذیرفتنی نیست.
با این حال، اگرچه من این سریال را پی گیری نمی کنم اما اگر بدانم که در حال پخش است و کاری هم نداشته باشم با میل به دیدن آن می‌نشینم.

۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

فرمایشات یک ذهن درب و داغان

بعد از هفت هشت ساعت به کوب پشت کامپیوتر نشستن و تلق تولوق تو سر کی‌برد زدن و پدر چشم و چال را درآوردن، یک وقت به خودت می‌آیی و می‌بینی که دیگر نمی‌توانی،‌هیچ جوره نمی‌توانی، که حتی یک ثانیه پشت کامپیوتر بنشینی. حتی برای چرخ زدن در اینترنت هم دیگر مخت جواب نمیدهد.
در این شرایط یا باید جل و پلاس‌ات را جمع کنی و بزنی به چاک و بروی خانه و مثل جنازه ولو شوی، یا اینکه اگر به هر دلیل نمی‌توانی تعطیلش کنی،‌مثلا باید اضافه‌کار بایستی و دوزار دربیاوری واسه خرج و مخارج یا ریختن توی جیب صاحبخانه، آن وقت است که باید یک راهی پیدا بکنی واسه گذران وقت و یک جوری این یکی دو ساعت باقی مانده را تحمل کنی.
اگر وبلاگی داری که مدت‌ها است آپدیت‌اش نکرده‌ای، احتمالا یکی از راه‌هایی که به ذهنت می‌رسد این است که چهارخط بنویسی و بگذاری در وبلاگت. اینطوری هم یک کار متنوع‌تر، حداقل از نظر ذهنی، انجام داده‌ای و هم اینکه اگر یک وبگرد از همه جا بی خبر، خدای نکرده راه گم کرد و گذارش به وبلاگ خاک گرفته‌‌ی تو افتاد، بداند که صاحب وبلاگ هنوز زنده است. راه بدی نیست. برای مواقعی که کله‌تان از فشار کارهای روزمره در حال انفجار است، چند خطی نوشتن شاید بد نباشد. یک جور بازی با کلمات است، یک کار کاملا متفاوت که اعصاب آدم را کمی سرجا می‌آورد.
فقط این وسط، یکی ضرر می‌کند و آن هم خواننده بخت برگشته‌ای است که آنچه شما در این وضعیت نوشته‌اید را می‌خواند!

۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

بازسازی سایت پاس‌پارس

پس از یک وقفه‌ی یکی دو ماهه، دوباره سایت پاس‌پارس را با طراحی و نمای تازه، راهش انداخته‌ام. امیدوارم این‌بار، دیگر سایت دچار بدبیاری نشود.

۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

از سانتی‌مانتالیسم تا مدرنیسم در سینما

در این نوشته به سانتی‌مانتالیسم در سینما ، چرایی وجود آن و چگونگی پرهیز از آن پرداخته‌ام. برای درک بهتر مفهوم سانتی‌مانتالیسم تا میانه‌ی نوشته‌ام به ادبیات و سانتی‌مانتالیسم نوشتاری هم ارجاعاتی داده ام. اما در اصل نگاهم به سینما بوده و این نگاه را از میانه‌ی نوشته تا آخر پی گرفته‌ام. آنچه نوشتن درباره این موضوع را به سرم انداخت و برایم انگیزه شد، دیدن فیلم تازه برادران کوئن یعنی "پس از خواندن بسوزان" بود. نه بعنوان یک فیلم سانتی‌مانتال، بلکه بعنوان فیلمی مدرن که از شکستن کلیشه‌های سانتی‌مانتال نیز فراتر رفته و اصول دراماتیک از پیش تعریف شده سینما را نیز شکسته است.

واژه سانتی‌مانتالیسم در قرن 18 به قصد ارائه نگاهی تازه به موضوع عشق در آثار هنری و ادبی و تقدس بخشی به آن و مقابله با جریان هنری آن زمان پدید آمد.
امروزه این واژه در سینما و ادبیات به معنی احساسات گرایی افراطی و توجه بیش از اندازه به احساسات رقیقه مخاطبان در اثر هنری است و معمولا در آثار عامه پسند و کم اهمیت دیده می‌شود. سانتی‌مانتالیسم یکی از جنبه های ارزش گذاری آثار هنری و از جمله عوامل و نشانه‌هایی است که آثار بازاری و عامه پسند را از آثار هنری و ارزشمند جدا می‌سازد.
با وجود نکوهیده بودن سانتی‌مانتالیسم و توافق جمعی هنرمندان در مورد آن، همچنان این پدیده در آثار ادبی و سینمایی فراوان دیده می‌شود. علت فراوانی این پدیده را می‌توان از دو جنبه مورد توجه قرار داد: 1- دلایل ناخودآگاه 2- دلایل خودآگاه

دلایل ناخودآگاه، آنگونه که در مقاله "اتراق سانتی‌مانتالیسم در ادبیات ایران" می‌خوانیم ویژه نویسندگان تازه‌کار است. در این مقاله از قول ناتاشا امیری می‌خوانیم "درسالهای اولیه نوشتن، نویسندگان عمدتا تحت تاثیر آنچه که می‌نویسند قرار می‌گیرند و به همین خاطر رگه‌های شدید احساساتشان در اثر بروز می‌کند. این مساله در سالهای آغازین و در مورد نویسندگان کم تجربه اجتناب ناپذیر است، اما به تدریج که نویسنده از این حالت خارج می‌شود، این رگه ها نیز کمرنگ می‌شود". این پدیده در سینما به سبب تفاوت‌های رسانه‌ای و به ویژه گروهی بودن آن، کمتر وجود دارد. در مورد سینما دلایل خودآگاه بیشتر به چشم می‌خورند.

اما دلایل خودآگاه ربط به استقبال مخاطبان از اینگونه آثار دارد. از آنجایی که این آثار همواره مورد توجه مخاطبان بوده‌ و هستند، هم نویسندگان و فیلمسازان و هم سرمایه گذاران (تهیه کنندگان یا ناشرین) تمایل بیشتری به این دست آثار نشان می‌دهند، نویسندگان و فیلمسازان، به ویژه تازه‌کارها برای اینکه اسم و رسمی به هم بزنند نیاز به مخاطب دارند. همچنین موفقیت مالی هر اثری که خلق می‌کنند زمینه ساز آثار بعدی و تداوم کار ایشان خواهد بود و باعث می‌شود توسط سرمایه گذاران در آثار بعدی پس زده نشوند. سرمایه گذاران هم که بدیهی است به فکر بازگشت سرمایه و کسب سود بیشتر هستند به این دست آثار گرایش بیشتری دارند. این مساله باعث شده که هنوز چه در سینما و چه در ادبیات و حتی در مطبوعات و مجلات گرایش زیادی به سانتی‌مانتالیسم وجود داشته باشد. نشریاتی که با عنوان نشریات زرد شناخته می‌شوند نمونه‌ای هستند از این رویکرد تجاری و غیر هنری.

اگر سینما را بعنوان یک صنعت که هدف سودآوری دارد و قرار است روی پای خود بایستد، در نظر بگیریم، ناچاریم که تولید فیلمهای تجاری و بازاری را بپذیریم. با این حال آنچه به سینما تشخص می‌بخشد و آن را تا مرز هنر بالا می‌برد وجه دیگر آن یعنی فیلم‌های نه فقط تجاری است. نمی‌گویم غیر تجاری، چون فیلم‌های پیشرو هم به هرحال مخاطب خود را دارند. درواقع استقبال از یک فیلم بستگی به سطح دانش و شناخت مخاطبان دارد. فرض محالی نیست اینکه جامعه‌ای را تصور کنیم که افراد عامی‌اش (افرادی که در اکثریت تعدادی قرار دارند) افراد دارای دانش و شناخت باشند. در این جامعه فیلم‌های هنری و پیشرو با اقبال بیشتری مواجه خواهند شد. تا حدی بازارهای خارج از ایران را برای فیلم‌های ایرانی می‌توان اینگونه دانست. نه از این نظر که در خارج از ایران، تعداد افرادی که فیلم‌های هنری ایران را می‌پسندند بیشتر از بقیه افراد آن جامعه است. بلکه از این نظر که اصولا فیلم های بازاری ایرانی در خارج از کشور مخاطب ندارد.

فیلم‌های بازاری و سانتی‌مانتال قواعد و ویژگی‌ها و به قول معروف کلیشه‌هایی دارند. به کاربردن این کلیشه‌ها یا شکستن آنها، فیلم را به یکی از دو سمت سانتی‌مانتال یا غیر آن، پرتاب می‌کند. در نوشته بعدی‌ام قصد دارم برخی روش‌های شکستن سانتی‌مانتالیسم را که به نظرم رسیده ذکر کنم. بنابراین در اینجا از تکرار آنها پرهیز می‌کنم و ادامه صحبت را پی می‌گیرم.

همانگونه که گفته شد، سانتی‌مانتال کردن فیلم به معنی سوزناک‌ کردن و برجسته نمودن ماجراهای عاشقانه و تلاش احتمالی برای نشاندن قطره اشکی گوشه‌ی چشم تماشاگر، کاری پسندیده نیست. با این حال سینما با بیش از صدسال پیشینه و همچنین به دلیل میراث‌داری صدها سال ادبیات و داستان‌گویی نوشتاری، رفته رفته دارای قواعدی برای هرچه دراماتیک تر و تماشاگر پسندتر کردن فیلم، گردیده است. قواعدی که موضوع آن چگونگی گره افکنی و گره گشایی و تعلیق است و اینکه چطور می‌توان هرچه بیشتر تماشاگر را درگیر نمود. این همان قواعدی است که به ویژه در کلاس‌های فیلمنامه نویسی آموزش داده می‌شود و دانستن آنها برای دست اندرکاران ساخت فیلم همچون نان شب است. با این حال از درون همین قواعد و با شکستن آنها است که سینمای مدرن شکل می‌گیرد.

سینمای مدرن، مثل همه چیزهای مدرن دیگر، پایه و اساسشان سرپیچی از قواعد و کلیشه‌های کهنه است. حتی اگر این کلیشه‌‌ها، آموزه‌های بزرگان فن و هنر فیلمنامه نویسی باشند. برای اینکه از موضوع اصلی ، سانتی‌مانتالیسم، دور نیافتم نوشته را با یک مثال از فیلم مدرن تمام می‌کنم. پس از خواندن بسوزن یک فیلم مدرن و ساختارشکن است. نمونه تمام و کمال این ساختارشکنی را می توان در سکانس کشته شدن شخصیت چاد، با بازی برد پیت، توسط هری ،با بازی جورج کلونی، دید. در این سکانس، چاد شاد و شنگ، با وجود علاقه ای که تماشاگر به او دارد به طرز غیرمنتظره و ناباورانه‌ای کشته می‌شود. تماشاگر پرورش یافته با اصول سینمایی، ابتدا باورش نمی‌شود که آنچه دیده، واقعا اتفاق افتاده باشد. پس از مدتی که از فیلم می‌گذرد، تماشاگر تازه می‌فهمد که هیچ کلک و حقه‌ای در کار نبوده و شخصیت دوست داشتنی او به ساده‌ترین و بی‌دلیل ترین شکل، به قتل رسیده است. هرچند این اتفاق با اصول سینمایی آشنای تماشاگران، مغایر است. اما باید پذیرفت که در دنیای واقعی این اتفاق ممکن است بیافتد و حتی بیشتر محتمل است. مانند صدها قتل بی‌دلیل و ناخواسته که در هرکجای دنیا هر روز صورت می‌گیرد. سینمای مدرن روی دیگر سینما است. جایی که نه تنها به تماشاگر باج داده نمی‌شود، گاهی حتی او را به بازی هم می‌گیرد. این به بازی گرفتن تماشاگر البته چیز بدی نیست و وجه منفی ندارد. بلکه باعث می‌شود تماشاگر در دانسته‌ها و آموخته‌هایش بازنگری داشته باشد و به سطح تازه‌ای از دانش و دید هنری برسد.

۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه

پاسپورت مجازی برای سفر با google Earth

گاهی می‌شنویم که google Earth به دلیل توانایی‌هایی که در جستجو و یافتن مکان‌های ندیده همه جای دنیا دارد کاربردهایی پیدا کرده است. مثلا یادم است پس از حملات تروریستی هند، جایی خواندم که تروریست ها با استفاده از google Earth هدف‌های خود را شناسایی کرده بودند. یا چند روز پیش خواندم که با google Earth یک مزرعه کشت مواد مخدر را پیدا کرده‌اند.
استفاده از google Earth در واقع نوعی گشت و گذار و سرک کشیدن در آن سوی مرزها و جاهایی است که به هردلیل امکان حضور فیزیکی در آن را نداریم. در واقع یک مسافرت مجازی و مجانی تمام عیار است. البته با این فرض که زیرساخت‌های مخابراتی و ارتباطی‌اش فراهم باشد.
این پدیده با چنین توانایی‌هایی احتمالا برای برخی می‌تواند حساسیت زا هم باشد. اینکه شما از هرکجای دنیا بتوانید به میان خیابان‌ها و کوچه‌های کشوری دیگر در آنسوی زمین قدم بگذارید، شاید به مذاق بعضی‌ها خوش نیاید.
خود اینترنت بزرگترین نشانه دهکده جهانی و در هم شکسته شدن مرزها است. اینک google Earth انقلاب دیگری است که از دل اینترنت برآمده و حتی مرزهای فیزیکی و رسمی کشورها را هم برداشته است. چه خوب...
اما باید صبر داشت و دید. شاید روزی برسد که برای گشت و گذار در google Earth و گذشتن از مرز یک کشور، نیازمند پاسپورت باشید. فرض کنید وقتی که دارید ماوس خود را به سمتی می‌برید و نقشه را پویش ‌می‌کنید، هنگام عبور از مرز کشوری، یک مأمور مجازی روی نمایشگر شما ظاهر شود و با لبخند رو به شما بگوید، پاسپورت لطفا!