۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

نسخه برای خستگی

واسه تن‌های خسته: یک دست مشت و مال و یک استخر و سونای مشتی و بعدش هم یک خواب روان

واسه دل‌های خسته: کف دست را می‌زنی به دیوار و چند دقیقه همانطور می‌مانی. بعد می‌نشینی روی مبل و چند تا شات نوشیدنی زکریا می‌روی بالا. آخرش هم همانجا ولو می‌شوی و می‌روی به یک خواب روان

واسه روان‌های خسته: یک مشت قرص می ریزی توی حلق و یک لیوان آب هم رویش. بعد دراز می‌کشی و منتظر می‌شوی که قرص ها اثر کند و با خودش ببردت به هپروت

واسه سرهای خسته: می نشینی و یک قلم و کاغذ می‌گذاری جلویت و شروع می‌کنی به پرت و پلا نوشتن. آنقدر می‌نویسی و می‌نویسی و می‌نویسی که چشمهات سنگین بشوند و سرت تلپ بیافتد روی میز.

صبحش هنوز خسته ای؟ آخرین راه این است که هرچه امسال عیدی گرفتی با یک دانه توپ و یک مشت کاغذ رنگی و ماهی دودی بگذار وسط سفره و هی بو بکش. خودم امتحان نکرده‌ام اما می‌گویند این هم واسه رفع خستگی بد نیست.

اگر این کارها را کردی و دیدی باز هم خسته‌ای، دیگر کاری از دست من برنمی‌آد. اگر دلت خواست می‌توانی بیایی اینجا پیش ما و عضو کلوپ خستگان ابدی بشوی. بد نمی‌گذرد. می‌نشینیم دور هم و واسه دیگران نسخه می‌نویسیم. همین خودش یک جورایی خستگی را در می‌کند.