۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

با ماهی‌های قرمز هفت سین چه کنیم؟



دیدن جسد بیجان ماهی‌های قرمز که یکی یکی روی آب می‌آیند منظره ناخوشایندی است که همه ما با آن آشناییم. این منظره‌ای است که معمولا بعد و حتی گاهی پیش از عید می‌بینیم. راستش دلم واسه این موجودات ریزه میزه و خوشگل می‌سوزد.
قبل از عید البته خیلی این بحث مطرح بود که ماهی قرمز اصلا سنت ایرانی نیست و نباید ماهی قرمز خرید. گروه‌های حمایت از حیوانات هم برای جا انداختن این فکر در میان مردم تلاش کردند. اما به نظر می‌رسد این تلاش‌ها چندان موفق نبوده است. به هرحال سالیان سال است (از وقتی که به یاد داریم) این ماهی‌ها سر سفره‌های هفت سین بوده‌اند و تصور نبودنشان سر سفره هفت سین در ذهن خیلی‌ها نمی‌گنجد. بنابراین بهتر است واقع بین بود و برای نگهداری بهتر آنها فکری کرد.
یک گشتی در اینترنت زدم تا ببینم برای زنده نگه داشتن اینها چه کارهایی می‌شود کرد. اولین چیزی که دنبالش گشتم این بود که آیا می‌شود آنها را یک جوری به طبیعت و زندگی عادی برگرداند. از همه مطالبی که در سایت‌ها خواندم یک جمع بندی مختصر و مفید کرده‌ام که در اینجا می‌آورم:

رهاسازی فقط در حوض‌ها و استخرها
اولین چیزی که دستگیرم شد این بود که این ماهی‌های قرمز اصولا طبیعی به دنیا نیامده‌اند که بشود به طبیعت برشان گرداند. این‌ها توسط انسان پرورش یافته‌اند و درکنار انسانها هم زندگی کرده‌اند. به همین دلیل ناقل انگل و قارچ‌هایی هستند که ممکن است برای آبزیان دیگر مضر باشد (بنازم انسان را که هرچه انگل و میکرب است از او است! ). در ضمن این ماهی‌ها به دلیل همه چیز خوار بودن می‌توانند تحم ماهی های دیگر را بخورند و اکوسیستم دریاچه‌ها و رودخانه‌های طبیعی را برهم بزنند. ماهی‌های قرمز اصولا مال آبهای راکداند. بنابراین اگر قصد رها سازی آنها را دارید جایش فقط استخرها و حوض‌های دائمی پارکها است و نه رودها و دریاچه‌های طبیعی.

نگهداری
رهاسازی ماهی‌ها در استخر پارک‌ها یا حوض‌هایی که امکان زندگی برایشان فراهم است کار بهتری است. با این حال اگر قصد نگهداری آنها را دارید باید این نکات را در نظر بگیرید:

1- ظرف نگهداری باید بزرگ و دارای دهانه گشاد باشد تا بتواند اکسیژن لازم را جذب کند. همچنین اندازه ظرف باید آنقدر باشد که به ازای هر ماهی کوچک یک لیتر آب در آن جا شود. این معنی‌اش این است که نمی‌شود در یک تنگ کوچک چند ماهی نگه داشت. همچنین بهتر است ظرف نگهداری، گرد نباشد و مکعب شکل باشد، تا ماهی در جهت یابی دچار مشکل نشود.

2- حداکثر دو بار در روز می‌شود به ماهی‌ها غذا داد. آنقدر غذا بدهید که در عرض سه چهار دقیقه ماهی ها غذاها را تمام کنند. بهتر است از غذاهای مخصوص goldfish استفاده کنید. توجه داشته باشید که ماهی‌های قرمز اصولا سیرمونی ندارند و هرچقدر برایشان غذا بریزید می‌خورند. همین پرخوری هم اغلب باعث مرگشان می‌شود. تجربه نشان داده که ماهی‌ها معمولا از پرخوری می‌میرند، نه از کم غذایی. بنابراین من خودم سعی می‌کنم کمتر از اینکه گفتم به شان غذا دهم. شاید هفته ای سه چهار بار.

3- هفته ای یک یا دو بار آب آنها را عوض کنید و ظرف نگهداری‌شان را بشویید. برای اینکار لازم است از قبل آب تازه را در ظرفی قرار دهید تا هم کلرش برود و هم دمایش با دمای محیط یکسان شود. برای تعویض آب باید کمترین شوک به ماهی وارد شود. چون ممکن است ماهی سکته کند! به همین دلیل بهتر است از جابجا کردن ظرف ماهی هم تا جای ممکن، پرهیز کرد.

و نکاتی دیگر:
ظرف ماهی را جلوی نور مستقیم خورشید نگذارید.
دمای مناسب نگهداری ماهی بین 10 تا 25 درجه سانتیگراد است.
قبل از کنار گذاشتن آب برای ماهی، مدتی شیر آب را باز نگه دارید تا رسوبات لوله تخلیه شود.
بعد از دست زدن به ماهی دستها را با آب و صابون بشویید. ترجیحا از دستکش استفاده کنید.


در آخر لازم است بدانید عمر طبیعی ماهیان قرمز بین 12 تا 20 سال است. بنابراین هنر نکرده‌اید اگر توانستید سه چهار ماه ماهی خود را زنده نگه دارید. به نظرم اگر امکان نگهداری آنها را ندارید رهاسازی آنها در یک استخر یا حوض مناسب، روش آسان‌تر و سنجیده‌تری است.

برای مطالعه بیشتر به منابع این نوشته رجوع کنید:

Goldfish (ویکیپدیا)
غذا و خانه ماهی قرمز نوروز (تبیان)
علل مرگ ماهی قرمز (تبیان)
نگهداری بهتر از ماهی‌های قرمز کوچک خانگی (سیمرغ)
ماهی قرمز سفره هفت سین (تالار گفتگوی ایرانیان گیاهخوار)

در سال نو، بخوانید و بدانید

تازه از تعطیلات برگشته‌ام. جایی که بودم از اینترنت خبری نبود. حالا بعد از هفت هشت روز آمده‌ام و فعلا مشغول وبگردی‌ام.
این چند روز مطلب خوب و خواندنی در وب زیاد بوده است. اما این یکی چیزی دیگر است. به نظرم چکیده همه آن چیزی است که آدم باید بعنوان هدف و برنامه در سال جدید در نظر داشته باشد. توصیه‌هایی است از داریوش مهرجویی بزرگ برای سال نو. استاد چنین می‌فرماید:

"این روزها خیلی حال و حوصله ندارم که بخواهم فکر کنم که چه باید کرد.
خیلی خلاصه و مختصر میگویم:
به اهداف من کار نداشته باشید. شما ناامید نشوید. بهتر است صبح ها کمی زودتر از خواب بیدار شوید و به خورشید کم جان بهار نگاه کنید که با ولع میتابد ، بی خیال آن چه گذشت به فردایی فکر کنید که باید ساخت، روزهایی که باید رقم زد.
کتاب بخوانید ، درس بخوانید ، نگذارید این ذهن بیچاره گوشه تنتان خاک بخورد. همین که یاد بگیرید، همین که بفهمید همه چیز عوض میشود، حتی اگر خورشید کم جان باشد، حتی اگر نتابد، حتی اگر حالتان خوش نباشد، همین که میفهمید ، یعنی اینکه برنده اید.
ماهم مبارزه می کنیم که برنده باشیم..."

منبع: سینمای ما

۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

نوروز هشتاد و نه

سال هشتادوهشت هم گذشت
به امید سالی بهتر، پیش روی همه‌ی ما
کاش سال آینده بتونیم
مهربون تر باشیم
همه‌مان، حتی شما دوست عزیز!
نوروز، خوش...

۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

وبلاب

این هم هدیه نوروزی این وبلاگ، یک شبه ترانه اریجینال، به نام "وبلاب"، با الهام از ترانه "مرداب" گوگوش. لطفا با همان شیوه و ملودی ترانه مرداب زمزمه‌اش کنید:


میون یه هاست مفت
قاطی لینک‌ها اسیر
مونده یک وبلاگ پیر
خسته و خرد و خمیر
منم اون وبلاگ پیر
از همه دنیا جدا
داغ کامنت رو دلم
لینک دادن پیشکش، آقا

من همونم که یه روز
می‌خواستم گوگل بشم
می‌خواستم بزرگترین
پرتال دنیا بشم
آرزو داشتم تا یک
غول اینترنت باشم
روزی چند میلیون نفر
خواننده داشته باشم

اولش خالی بودم
نه قشنگ بودم، نه زشت
تا یکی پیدا شد و
هی جفنگ رو من نوشت
چشم من...
چشم من به پست‌ها بود
پی یک جمله خوب
اما حیف این یارو هی
اینجا شر و ور سرود

آخرش زد به سرم
خل شدم، مجنون شدم
بس که واسه یک کامنت
دلم‌و صابون زدم
دیگه موندگار شدم
ته این کوچه‌ی بد
هیشکی حتی گذری
به سراغم نیومد

می گم این بساطت رو
جمع کنی سنگین تره
هرکی راه ضررو
بگیره سود می‌بره
با چشام مردنمو
دارم اینجا می‌بینم
سرنوشت من اینه
همینم که همینم

حالا جام توی گوگل
صفحه‌های آخره
اونجا که هیچ کاربری
کلیکش نمی‌خوره
می‌دونم همین روزها
آخرش یکی میاد
با دیلیت دیتاهامو
می‌سپره به دست باد

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

بازی وبلاگی: بهترین ترانه های سال 88

وبلاگ "کافه توهم"، یک بازی وبلاگی برای آخر سال راه انداخته. اینکه هر کس بهترین ترانه‌ها و موزیک ویدیو های سال 88 را از بین ترانه‌های ایرانی انتخاب کند و در وبلاگش بنویسد. خب، من هم بازی...

انتخاب های سال 88 من این 3 ترانه است:

رفیق (سیاوش قمیشی)
ترانه سرا: مهدی م.
سیاوش قمیشی این روزها در اوج پختگی، همه حاشیه‌ها و زواید کارش را حذف کرده و به اصل و سادگی باشکوهی رسیده. رفیق چنین ترانه ای است و از نقاط اوج کارنامه او است. یک ترانه حماسی و زیبا که نه یک نت کم دارد و نه یک نت بیش. اجرای سیاوش قمیشی هم بی‌نقص است.

گریه کنم یا نکنم (گوگوش)
ترانه سرا: زویا زاکاریان ... آهنگ: بابک امینی
این ترانه به نظرم بهترین ترانه‌ای است که بابک امینی تا به حال برای گوگوش ساخته با ملودی زیبا و تنظیم سنجیده. گوگوش هم که مثل همیشه بهترین است.

توهم (گروه Minus1)
تا به حال دو ترانه از گروه Minus1 شنیده و دیده‌ام. هر دو کارهای فوق العاده زیبایی هستند. بخصوص این یکی به نام توهم که موزیک ویدیوی زیبایی هم دارد. از آن ترانه ها است که مجبورت می‌کند مشغول هرکاری هستی دست نگهداری و بنشینی تا آخر ترانه را بشنوی. البته به شرطی که این سبک را دوست داشته باشی. Minus1 با همین دو ترانه، گروه راک مورد علاقه من است. مشتاقانه منتظرم کارهای دیگرشان را بشنوم.

در مورد موزیک ویدیو هم اتفاقا اگر قرار باشد انتخاب بکنم، همین دو ترانه آخر، یعنی ترانه گریه کنم یا نکنم گوگوش و توهم Minus1 دو تا از بهترین ویدیو های سال را هم دارند.

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

کتابهایی برای عیدی دادن

به نظرم بهترین هدیه کتاب است. حالا هم که دم عید است و بازار عیدی دادن گرم، چه بهتر از کتاب برای عیدی دادن. با این حال گشتن دنبال کتاب برای آدمها با سلیقه‌های مختلف خودش یک پروژه است که گاهی آدم را کلافه می‌کند. در این پست می‌خواهم چند تا کتاب پیشنهاد کنم. شاید کمکی اندک به رفع این کلافگی کرده باشم.

برای داستان و رمان خوان‌ها
پیشنهاد اول‌ام کتاب‌های جومپا لاهیری است:
خاک غریب (نشر ماهی)
مترجم دردها (نشر ماهی)
اینها کتابهایی‌اند که می‌شود تقریبا با خیال راحت به هرکسی هدیه شان داد و کم و بیش امیدوار بود که آدمهای دوستدار داستان و رمان را نتاراند. چون نه موضوع پیچیده‌ای دارد که خواندنش سخت باشد. نه زیادی تلخ است که برای بعضی قابل تحمل نباشد. در عین حال که جذاب و خواندنی هم هست. کتاب‌خوان‌های جدی را هم راضی می‌کند. حتی شاید برای خوانندگان رمان‌های بازاری هم قابل انتخاب باشد. البته در مورد آخر باید کمی دقت کنید و سلیقه طرف را کمی سبک و سنگین کنید.

پیشنهاد بعدی کتابهای جیبی انتشارات کاروان است. کاروان مدتی است کتابهای قدیمی خودش، از جمله آثار پائولوکوئیلو مثل کیمیاگر و غیره را بصورت جیبی و کوچک منتشر می‌کند. به نظرم هدیه‌های جذابی هستند، بخصوص کوچک و قابل حمل بودنشان یک مزیت فوق العاده است و آدم را به خواندنشان تشویق می‌کند. اگر هم طرف خیلی برایتان عزیز است و می‌خواهید برایش کمی بیشتر خرج کنید، می‌توانید شاهنامه یا مثنوی را با قطع جیبی خریداری کنید که هدیه ارزشمندی خواهد بود. انتشارات کاروان سعی می‌کند هیچ بهانه ای برای کتاب نخواندن باقی نگذارد. به همین دلیل کتابهای گویا را هم چندی است روانه بازار کرده تا بشود بجای خواندن، کتاب را شنید. از میان این کتابهای گویا کتاب کیمیاگر، با صدای محسن نامجو شاید مطمئن‌ترین انتخاب باشد.

اگر برای کسی خرید می‌کنید که می‌دانید از دوست داران قلم محمود دولت آبادی است، الان بهترین فرصت است. چون کتابی از ایشان به نام "نون نوشتن" به تازگی منتشر شده و روی پیشخوان است.

برای علاقمندان هنر نمایش
کتاب پیشنهادی‌ام، کتاب "تماشاخانه اساطیر"، نوشته نغمه ثمینی (نشر نی) است. این یک اثر پژوهشی است که اسطوره ها را در آثار نمایشی تاریخ نمایش در ایران بررسی می‌کند.

برای کسانی که اصولا حوصله کتاب خواندن ندارند
دو پیشنهاد دارم. اول کتاب "این مردم نازنین" نوشته رضا کیانیان است. این کتابی است شامل خاطره‌های کوتاه این بازیگر از برخوردهایش با مردم. کتاب بدی نیست که خواندنش هم آسان است. در ضمن برای آدمهای غیر کتابخوان کتابهای کاریکاتور و عکس هم می‌تواند انتخاب خوبی باشد. البته کلا این کتابها را برای آدمهای سن و سال دار نمی‌شود خرید.

برای بچه‌ها
برای بچه‌ها اغلب آثار هوشنگ مرادی کرمانی انتخاب مطمئنی است. به تازگی اثر جدیدی هم از او منتشر شده به نام "نازبالش" که بد نیست آن را هم میان خریدهایتان بگنجانید.

برای بزرگترهایی که اهل داستان نیستند
بعضی‌ها داستان را دوست ندارند و مقاله‌های اجتماعی که با موضوعات روز در ارتباط است را ترجیح می‌دهند. این افراد معمولا از حاشیه گریزان‌اند و دوست دارند کتاب مستقیما برود سر اصل مطلب و طول و تفصیل بیخود ندهد. پیشنهادم برای این افراد این دو کتاب است:
جامعه شناسی خودمانی ، نوشته حسن نراقی
روشنفکران رذل و مفتش بزرگ، نوشته داریوش مهرجویی (نشر هرمس)
البته روشنفکران رذل... را اگر برای چنین کسی خریدید، باید به او تاکید کنید که فصل اولش را نخواند! چون احتمالا این فصل شامل همان طول و تفصیل‌هایی است که به مذاق طرف خوش نمی‌آید.

این فقط مشتی از خروار است. به کتابفروشی بروید، حتما چیزهای خوب دیگری پیدا می‌کنید.

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

پنج افسانه درباره برنامه نویسان پیر

این بار می‌خواهم ناپرهیزی کنم و یک مطلب در رابطه با رشته‌ی کاری خودم که همان برنامه‌نویسی باشد اینجا بگذارم. از آنجایی که این مطلب تخصصی نیست‌، گمان نمی‌کنم نوشتنش اشکالی داشته باشد. هرچند احتمالا بیشتر برای برنامه‌نویسان جالب خواهد بود.

در مطلبی با نام پنج افسانه درباره برنامه سازان (برنامه نویسان) پیر ، این پنج به قول خودشان افسانه، مطرح شده و دیگران نظراتشان را مطرح کرده‌اند. شاید خواندنش برای برنامه نویسانی که مثل من دیگر کم‌کم دارند از دوران جوانی دور می‌شوند (شاید هم شده‌اند و خودشان را می‌زنند به آن راه) خالی از لطف نباشد. این پنج به اصطلاح افسانه اینها است:

1- برنامه نویسان پیرتر، از جوانترها گران تر‌اند. به همین دلیل جوان‌ها طرفدار بیشتری دارند.
2- برنامه نویسان پیرتر، به دلیل دانش سنتی و قدیمی خود، انعطاف پذیری و توانایی کمتری در آموختن تکنولوژی‌های روز دارند.
3- برنامه نویسان پیرتر به دلیل وابستگی‌های خانوادگی و غیره، توانایی کمتری در انجام وظایف سخت و دشوار (با ساعت کار طولانی) دارند.
4- برنامه نویسان پیرتر از نظر ذهنی به تیزی و چابکی جوان‌ترها نیستند.
5- برنامه نویسان پیرتر ، خسته و غرغرو تر هستند. بنابراین کار با جوان‌ها راحت‌تر است. جوان‌تر‌ها شور و انگیزه بیشنری دارند.

برای خواندن نظرات مطرح شده روی این پنج مورد به اینجا بروید.

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

فیلمی شیرین از عباس کیارستمی


قول داده بودم درباره فیلم "شیرین" عباس کیارستمی بیشتر بنویسم. در این پست این کار را کرده‌ام. هرچند بیش از یک ماه پیش شیرین را دیدم و شاید چیزهایی که می‌نویسم مثل آن موقع که فیلم هنوز توی ذهنم تر و تازه بود نباشد. اما به هر حال همین را از من بپذیرید. چون گمان نکنم فعلا فرصت دوباره دیدن شیرین را پیدا کنم. بگذریم.

پیش‌تر گفته بودم که کلا از طرفدارهای کیارستمی نیستم و از اینکه در جشنواره ونیز به فیلم شیرین او اعتراض کرده بودند تعجب نمی‌کنم. اما حالا که شیرین را دیده‌ام، گرچه هنوز هم نظر کلی‌ام درباره کیارستمی عوض نشده، اما دروغ چرا، از شیرین خوشم آمد. شیرین فیلمی است که درجایگاه خود می‌شود آن را دوست داشت.

شیرین شبیه هیچ فیلم دیگری نیست. کاری که جیمز کامرون ادعا می‌کند با "آواتار"ش کرده، یعنی یک انقلاب در سینما، گمانم بیشتر برای فیلم شیرین کیارستمی مصداق دارد. ساخت شیرین کار شجاعانه‌ای است که فقط از فیلمساز کارکشته و دارای اعتماد به نفسی همچون عباس کیارستمی برمی‌آید. در شیرین برای اولین بار شما به جای اینکه از روی صندلی سینما به پرده چشم بدوزید، از میان پرده به تماشای تماشاگران می‌نشینید. اینکه کیارستمی قصدش چه بوده را من کاری ندارم. من به شیرین تنها به چشم یک تجربه ویژه و نو نگاه می‌کنم. تجربه‌ای که معنی و مفهومش، خودش است.

شیرین، ایرانی‌ترین فیلم کیارستمی است. یا دست کم می‌شود گفت تماشاگران آنسوی آب نمی‌توانند آنطور که ایرانی‌ها فیلم را می‌بینند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند، آن را ببینند. این به دو دلیل (در واقع دو و نیم دلیل!) است. دلیل اول زنان بازیگری است که این‌بار در کسوت تماشاگر پیش روی ما نشسته‌اند. اینها برای ایرانی‌ها آشنایند و هرکدامشان توی ذهن ما سابقه و شناسنامه و یادگارهایی دارند. دیدن چهره‌های گاه به هم ریخته آنها برای تماشاگر ایرانی تازگی دارد و حتی اگر اهلش باشند می‌تواند منشأ بحث و نظر گردد. دلیل دوم صداهای آشنایی است که در این فیلم می‌شنویم. صدای گویندگان ایرانی که بازهم بخشی از خاطره‌های ما محسوب می‌شوند. تماشاگر خارجی اساسا با چیزی به نام صدا در این فیلم نمی‌تواند ارتباط برقرار کند و حداکثر اگر حوصله‌اش سر نرود و خستگی‌اش را مهار کند می‌تواند زیرنویس‌ها را دنبال کند. اما تماشاگر ایرانی این فرصت را دارد که هنگام دیدن چهره تماشاگر صداها را هم بشنود و از آن تاثیر بگیرد. اما آن نیم دلیل هم خود قصه خسرو و شیرین است که در فیلم روایت می‌شود و به هرحال برای ایرانی‌ها آشناتر است.

هنگام دیدن شیرین گاهی نمی‌دانستم چه کار باید بکنم. به چهره‌ها نگاه کنم یا صداها را بشنوم؟ اینکه کدامشان اولویت دارند؟ کدام اصل است و کدام فرع؟ قصد کارگردان چه بوده؟ از نمایش آدمهایی که گاه می‌خندند، گاه اشک می‌ریزند، گاه دست زیر چانه می‌برند. گاه با بغل دستی حرف می‌زنند. قصد و غرض چیست؟ من چه کار کنم که فیلم را آنطور که کارگردان خواسته دیده باشم؟ هنگام دیدن شیرین گاه بیشتر به چهره ها چشم می‌دوختم و گاه سعی می‌کردم صدا را دنبال کنم. خلاصه تا آخر فیلم گیج و ویج می‌زدم. اما در نهایت فیلم که تمام شد، دیدم تجربه‌ای را از سرگذرانده‌ام که روی هم رفته دوستش داشته‌ام. فارغ از اینکه فیلم چه بوده و کارگردان چه می‌خواسته؟ تجربه شیرین تجربه‌ای دوست داشتنی برای من بود. با اینکه چیستی این تجربه چندان برایم قابل توضیح و تفسیر نیست.

اگر از من درباره دیدن یا ندیدن شیرین بپرسید چیزی ندارم که بگویم. شیرین فیلمی نیست که بشود به راحتی به کسی توصیه‌اش کرد. حتی فیلم بین‌های حرفه‌ای را هم شاید پس بزند. چون فیلم خاصی است. فیلمی که نمی‌شود طبقه‌بندی‌اش کرد و در چارچوبی گنجاند. اما اگر اهل تجربه‌های نو و ساختارشکنانه باشید، شاید شما هم از تجربه دیدن شیرین لذت ببرید.

نوشته‌های وابسته:

پراکنده، از حال خراب سینما تا "شیرین" عباس کیارستمی
تلخ و شیرین عباس کیارستمی