۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

فیلمی شیرین از عباس کیارستمی


قول داده بودم درباره فیلم "شیرین" عباس کیارستمی بیشتر بنویسم. در این پست این کار را کرده‌ام. هرچند بیش از یک ماه پیش شیرین را دیدم و شاید چیزهایی که می‌نویسم مثل آن موقع که فیلم هنوز توی ذهنم تر و تازه بود نباشد. اما به هر حال همین را از من بپذیرید. چون گمان نکنم فعلا فرصت دوباره دیدن شیرین را پیدا کنم. بگذریم.

پیش‌تر گفته بودم که کلا از طرفدارهای کیارستمی نیستم و از اینکه در جشنواره ونیز به فیلم شیرین او اعتراض کرده بودند تعجب نمی‌کنم. اما حالا که شیرین را دیده‌ام، گرچه هنوز هم نظر کلی‌ام درباره کیارستمی عوض نشده، اما دروغ چرا، از شیرین خوشم آمد. شیرین فیلمی است که درجایگاه خود می‌شود آن را دوست داشت.

شیرین شبیه هیچ فیلم دیگری نیست. کاری که جیمز کامرون ادعا می‌کند با "آواتار"ش کرده، یعنی یک انقلاب در سینما، گمانم بیشتر برای فیلم شیرین کیارستمی مصداق دارد. ساخت شیرین کار شجاعانه‌ای است که فقط از فیلمساز کارکشته و دارای اعتماد به نفسی همچون عباس کیارستمی برمی‌آید. در شیرین برای اولین بار شما به جای اینکه از روی صندلی سینما به پرده چشم بدوزید، از میان پرده به تماشای تماشاگران می‌نشینید. اینکه کیارستمی قصدش چه بوده را من کاری ندارم. من به شیرین تنها به چشم یک تجربه ویژه و نو نگاه می‌کنم. تجربه‌ای که معنی و مفهومش، خودش است.

شیرین، ایرانی‌ترین فیلم کیارستمی است. یا دست کم می‌شود گفت تماشاگران آنسوی آب نمی‌توانند آنطور که ایرانی‌ها فیلم را می‌بینند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند، آن را ببینند. این به دو دلیل (در واقع دو و نیم دلیل!) است. دلیل اول زنان بازیگری است که این‌بار در کسوت تماشاگر پیش روی ما نشسته‌اند. اینها برای ایرانی‌ها آشنایند و هرکدامشان توی ذهن ما سابقه و شناسنامه و یادگارهایی دارند. دیدن چهره‌های گاه به هم ریخته آنها برای تماشاگر ایرانی تازگی دارد و حتی اگر اهلش باشند می‌تواند منشأ بحث و نظر گردد. دلیل دوم صداهای آشنایی است که در این فیلم می‌شنویم. صدای گویندگان ایرانی که بازهم بخشی از خاطره‌های ما محسوب می‌شوند. تماشاگر خارجی اساسا با چیزی به نام صدا در این فیلم نمی‌تواند ارتباط برقرار کند و حداکثر اگر حوصله‌اش سر نرود و خستگی‌اش را مهار کند می‌تواند زیرنویس‌ها را دنبال کند. اما تماشاگر ایرانی این فرصت را دارد که هنگام دیدن چهره تماشاگر صداها را هم بشنود و از آن تاثیر بگیرد. اما آن نیم دلیل هم خود قصه خسرو و شیرین است که در فیلم روایت می‌شود و به هرحال برای ایرانی‌ها آشناتر است.

هنگام دیدن شیرین گاهی نمی‌دانستم چه کار باید بکنم. به چهره‌ها نگاه کنم یا صداها را بشنوم؟ اینکه کدامشان اولویت دارند؟ کدام اصل است و کدام فرع؟ قصد کارگردان چه بوده؟ از نمایش آدمهایی که گاه می‌خندند، گاه اشک می‌ریزند، گاه دست زیر چانه می‌برند. گاه با بغل دستی حرف می‌زنند. قصد و غرض چیست؟ من چه کار کنم که فیلم را آنطور که کارگردان خواسته دیده باشم؟ هنگام دیدن شیرین گاه بیشتر به چهره ها چشم می‌دوختم و گاه سعی می‌کردم صدا را دنبال کنم. خلاصه تا آخر فیلم گیج و ویج می‌زدم. اما در نهایت فیلم که تمام شد، دیدم تجربه‌ای را از سرگذرانده‌ام که روی هم رفته دوستش داشته‌ام. فارغ از اینکه فیلم چه بوده و کارگردان چه می‌خواسته؟ تجربه شیرین تجربه‌ای دوست داشتنی برای من بود. با اینکه چیستی این تجربه چندان برایم قابل توضیح و تفسیر نیست.

اگر از من درباره دیدن یا ندیدن شیرین بپرسید چیزی ندارم که بگویم. شیرین فیلمی نیست که بشود به راحتی به کسی توصیه‌اش کرد. حتی فیلم بین‌های حرفه‌ای را هم شاید پس بزند. چون فیلم خاصی است. فیلمی که نمی‌شود طبقه‌بندی‌اش کرد و در چارچوبی گنجاند. اما اگر اهل تجربه‌های نو و ساختارشکنانه باشید، شاید شما هم از تجربه دیدن شیرین لذت ببرید.

نوشته‌های وابسته:

پراکنده، از حال خراب سینما تا "شیرین" عباس کیارستمی
تلخ و شیرین عباس کیارستمی

هیچ نظری موجود نیست: