آدم نوستالژیکی هستم. هرچند خیلی سال ندارم. کمی بیش از سی. اما مثل پیرمردها شده ام. نسبت به خیلی چیزهای گذشته افسوس می خورم. نه گذشته خیلی دور، همه اش ده سال پیش.
افسوس می خورم...
به کتابهایی که دیگر نوشته نمی شود
به ترانه هایی که دیگر گفته نمی شود
به فیلم هایی که دیگر ساخته نمی شود
به کارتون هایی که دیگر پخش نمی شود
به آدمهایی که دیگر پیدا نمی شود
در این عصر اتم و اینترنت، بیش از هر زمان دیگر سطحی و کم مایه شدهایم.
یادش بخیر آن زمان که هنوز اینترنت نبود و مجبور نبودیم برای عقب نماندن از غافله (کدام غافله؟)، هول هولکی روزی هزاران سرخط خبری را در فید ریدرهایمان دوره کنیم.
آن زمانی که هنوز وقت داشتیم. واسه خوب دیدن. واسه عمیق خواندن. واسه فکر کردن...
یادش به خیر...
افسوس می خورم...
به کتابهایی که دیگر نوشته نمی شود
به ترانه هایی که دیگر گفته نمی شود
به فیلم هایی که دیگر ساخته نمی شود
به کارتون هایی که دیگر پخش نمی شود
به آدمهایی که دیگر پیدا نمی شود
در این عصر اتم و اینترنت، بیش از هر زمان دیگر سطحی و کم مایه شدهایم.
یادش بخیر آن زمان که هنوز اینترنت نبود و مجبور نبودیم برای عقب نماندن از غافله (کدام غافله؟)، هول هولکی روزی هزاران سرخط خبری را در فید ریدرهایمان دوره کنیم.
آن زمانی که هنوز وقت داشتیم. واسه خوب دیدن. واسه عمیق خواندن. واسه فکر کردن...
یادش به خیر...
۱ نظر:
افسوس من بیشتر متوجه کتابهاست؛
لذتِ خواندن یک کتاب چاپ شده کجا و سرسری نگاه کردن یک ebook کجا...
ارسال یک نظر