۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

معرفی نمایشنامه عروسکها نوشته بهرام بیضایی

نمایشنامه عروسکها، نخستین از سه گانه‌ای است که بهرام بیضایی بصورت نمایش عروسکی نوشته است. نام دو نمایشنامه دیگر این سه‌گانه به ترتیب، غروب در دیاری غریب و قصه‌ی ماه پنهان است. زمان نگارش و نشر این سه نمایشنامه، سالهای 1341 و 1342 (24 و 25 سالگی نویسنده) بوده است. در هر سه، شخصیت های نمایش، همان شخصیت‌های آشنای نمایش سنتی عروسکی ایرانی و خیمه شب بازی است. همچون مرشد، پهلوان، دیو، سیاه و دیگران. با این وجود هرچند این نمایشنامه‌ها یادآور ویژگی‌های نمایش عروسکی است اما به نظر می‌رسد که برای اجرای غیر عروسکی نوشته شده‌اند. چون نوع داستان پردازی و به‌ویژه دیالوگ نویسی آن، به سختی توان نشستن بر کلام و حرکات عروسک را دارا می‌باشند. یکی دو اجرایی هم که همان سال‌ها از این نمایشنامه‌ها انجام شده همگی با بازیگران زنده بوده است و نه با عروسک.
در این نوشته می‌خواهم نگاهی به نخستین این سه‌گانه یعنی عروسکها بیاندازم.

نگاهی به داستان نمایشنامه:
مرشد در آغاز نمایش به تماشاگران نوید می‌دهد که امروز روز جنگ پهلوان است با غول سردزک، وحشی ترین و سرسخت ترین دیو. ولی پهلوان دیگر سر جنگ ندارد و خسته از هزاران سال جنگ بیهوده و تمام ناشدنی است. پهلوان امروز می‌خواهد با خودش و غم عشقی که سالها است در وجودش نشسته است بجنگد.
از سویی دیو جلوی هفت دروازه شهر ایستاده و راه را بر مردم بسته. از این رو برای راضی کردن پهلوان به جنگ با دیو، سه تن از مردم شهر، بازرگان و آقا(ملا) و شاعر، نزد او می‌آیند و می‌خواهند که سوگند خود را بشکند. پهلوان اما زیر بار نمی‌رود و حاضر به جنگ با دیو نیست. تا اینکه دختری به شکل یک فال بین ظاهر می‌شود و به پهلوان می‌گوید که در پایان کار او، اگر امروز بجنگد، مرگ را می‌بیند. پهلوان که در ظاهر دختر، عشق و غم کهنه‌اش را باز یافته با شنیدن حرفهای دختر به جنگ دیو و در واقع به پیشواز مرگ می‌رود.
پهلوان دیو را می‌کشد اما خود نیز از زخمی که برداشته می‌میرد. در حالی که در شهر، شادی و هلهله کشته شدن دیو برپاست، در این سو، شاعر از مرگ پهلوان غمین است و سیاه، یار دیرین پهلوان، دیگر حوصله سیاه بازی و خنداندن ندارد.

گفتنی هایی از نمایشنامه:

1- مرشد به عنوان کسی که عروسک ها را ساخته و نخ‌هایشان را می‌گرداند، حضوری خداگونه در این سه نمایشنامه دارد. با این حال یکی از تم های اصلی این نمایش ها سرپیچی عروسک ها از خواست مرشد و سرنوشتی است که برایشان رقم زده. از جمله در آغاز نمایش، با و جود خواست مرشد، پهلوان از جنگ سر باز می‌زند. همچنین در پایان نمایش، سیاه درخواست مرشد برای خنداندن و چرخیدن و معلق زدن را رد می‌کند و می‌رود. این موضوع، در نمایشنامه دوم، غروب در دیاری غریب، چنانکه در نوشته‌های آینده خواهیم دید به اوج خود می‌رسد و به نبرد میان مرشد و عروسکها می‌انجامد.

2- زبان شخصیت های نمایش، با وجود شاعرانگی و هم‌آهنگی شان، کنایی و چند پهلو نیست. به این معنی که شخصیت‌ها هرچه هستند، خود وجودی و فکرهای شان را ،خوب یا بد، بیان می‌کنند و تظاهر نمی‌نمایند. این مساله به ویژه در مورد شخصیت آقا نمود دارد. چند نمونه اش را ببینید:

پهلوان: من زیر بار قسمی هستم
آقا: برای شکستن آن راهی هست، من صدبار توبه شکستم

در جایی دیگر...

آقا: رویت را بپوشان ای زن، ولی نه زیاد، و نه از من!

و جایی دیگر...

بازرگان: لوده ها می‌رقصند، خانم خرسوار! خانم شیشه باز! خانم فانوس باز!
آقا: کراهت دارد، قباحت دارد. ولی تماشا هم دارد.

3- نگاه بیضایی به شاعر (نماینده ی گروه هنرمندان) نیز شایان توجه است. در پایان نمایش و پس از مرگ پهلوان، مرشد از دیگران می‌خواهد که نگذارند شمشیر پهلوان بر زمین بماند و می‌خواهد کسی جای او را پر کند. بازرگان و آقا بی‌درنگ جا خالی می‌کنند. اما شاعر که پیشتر نیز گفته بود که دوست دارد جای پهلوان باشد، پیش می‌آید و شمشیر او را بر می‌دارد. اما سنگینی آن را تاب نمی‌آورد و ...
شاعر: نمی‌تونم! (شمشیر را می‌اندازد) _ من بالای سر این شمشیر می‌نشینم، تا یه روز پهلوونی پیدا بشه و برش داره.

این، شاید بیانگر نگاه بیضایی به هنرمندان است که بنا است نگهبان و پاسدار خوبی‌ها و ریشه‌ها و فرهنگ پیشینیان برای سپردنشان به دیگران و آیندگان باشند. نگاهی که به شکل و رنگی دیگر در فیلم مسافران استاد با آینه نمود یافته است.


اجرای نمایش عروسکها
عروسکها در سال 1345 با این بازیگران توسط بهرام بیضایی اجرا و ضبط تلویزیونی شده است:
عنایت بخشی - مرشد
منوچهر فرید - پهلوان
حسین کسبیان - سیاه
بهمن مفید - بازرگان
جمشید لایق - آقا
محمود دولت آبادی - شاعر
سعید اویسی - دیو
نصرت پرتوی - دختر

منبع تاریخ ها و بازیگران نمایش: فصلنامه سیمیا 2 ، ویژه بهرام بیضایی و تئاتر
همچنین خود نمایشنامه را می‌توانید در جلد 1 دیوان نمایش بیابید.

هیچ نظری موجود نیست: