مقدمه
هیچ وقت نسبت به فیلمهایی که ایرانیان خارج از کشور درباره ایران میسازند حس خوبی نداشتهام. فیلمهای اینچنینی معمولا فیلمهایی هستند با نگاه تک بعدی و شعاری که به برخی مشکلات مشخص زندگی در ایران میپردازند. موضوع این فیلمها معمولا ظلمی است که جامعه مردسالار ایرانی به زنان روا میدارد. این فیلمها پر اند از زنان رنج کشیده و دردمند و مردان شیطان صفت و رذل. اینکه چرا همیشه این فیلمها چنین موضوعاتی دارند شاید به دلیل این باشد که سازندگان آنها چون دور از ایران هستند، با مشکلات روزمره و واقعی ایرانیها آشنا نیستند. بنابراین مثل کسی که از دور دستی بر آتش دارد، چیزی که میبینند تنها کلیاتی است که شاید حتی خودشان هم ندیده باشند و تنها از این و آن شنیدهاند. ضمن اینکه این موضوعات باب دل مجامع بینالمللی و جشنوارههای خارجی هم هست. با این همه تا اینجای کار، عیبی ندارد. نمیشود خرده گرفت به کسی که خارج از ایران زندگی میکند و مشکلات مردم داخل را نمیشناسد. برای خوشآیند جامعه بین المللی فیلم ساختن هم عیب نیست. عیب کار آنجا است که این فیلمها معمولا بعنوان فیلم سینمایی، فیلمهای خوبی نیستند. آدمهای سیاه سیاه یا سفید سفید جایش جز در فیلمهای نازل یا سریالهای آبکی تلویزیونی نیست. این مشکلی است که اغلب این فیلمها از آن رنج میبرند. روابط سطحی، شعارزدگی و مرزبندی آدمها به دو دسته خوبها (بیشتر زنان) و بدها (همه مردان). بعنوان مثال میتوان به فیلم "سنگسار ثریا م" اشاره کرد که نمونه کامل یک فیلم سطحی و شعاری است. با این مقدمه میپردازم به فیلم "زنان بدون مردان" ساخته شیرین نشاط.
هیچ وقت نسبت به فیلمهایی که ایرانیان خارج از کشور درباره ایران میسازند حس خوبی نداشتهام. فیلمهای اینچنینی معمولا فیلمهایی هستند با نگاه تک بعدی و شعاری که به برخی مشکلات مشخص زندگی در ایران میپردازند. موضوع این فیلمها معمولا ظلمی است که جامعه مردسالار ایرانی به زنان روا میدارد. این فیلمها پر اند از زنان رنج کشیده و دردمند و مردان شیطان صفت و رذل. اینکه چرا همیشه این فیلمها چنین موضوعاتی دارند شاید به دلیل این باشد که سازندگان آنها چون دور از ایران هستند، با مشکلات روزمره و واقعی ایرانیها آشنا نیستند. بنابراین مثل کسی که از دور دستی بر آتش دارد، چیزی که میبینند تنها کلیاتی است که شاید حتی خودشان هم ندیده باشند و تنها از این و آن شنیدهاند. ضمن اینکه این موضوعات باب دل مجامع بینالمللی و جشنوارههای خارجی هم هست. با این همه تا اینجای کار، عیبی ندارد. نمیشود خرده گرفت به کسی که خارج از ایران زندگی میکند و مشکلات مردم داخل را نمیشناسد. برای خوشآیند جامعه بین المللی فیلم ساختن هم عیب نیست. عیب کار آنجا است که این فیلمها معمولا بعنوان فیلم سینمایی، فیلمهای خوبی نیستند. آدمهای سیاه سیاه یا سفید سفید جایش جز در فیلمهای نازل یا سریالهای آبکی تلویزیونی نیست. این مشکلی است که اغلب این فیلمها از آن رنج میبرند. روابط سطحی، شعارزدگی و مرزبندی آدمها به دو دسته خوبها (بیشتر زنان) و بدها (همه مردان). بعنوان مثال میتوان به فیلم "سنگسار ثریا م" اشاره کرد که نمونه کامل یک فیلم سطحی و شعاری است. با این مقدمه میپردازم به فیلم "زنان بدون مردان" ساخته شیرین نشاط.
و اما فیلم زنان بدون مردان...
از چند ماه پیش تبلیغ فیلم زنان بدون مردان و مصاحبه های کارگردانش را دیده بودم. تا چند روز پیش که فیلم به دستم رسید. با وجود دید بدی که نسبت به این فیلمها دارم تماشایش کردم. زنان بدون مردان هم فیلمی است با همه مشخصه های فیلمهای اینچنینی که برشمردم. هرچند از آنچه که فکر میکردم کمی بهتر است. مخصوصا از نظر تکنیک و فیلمبرداری نمونه قابل توجهی است. اما همچنان مشکل اصلی این فیلمها را دارد. مشکل فیلمنامه و شخصیتپردازی و بطور خاص همان نگاه ضد مرد و فمنیستی سطحی.
فیلم زنان بدون مردان، برداشتی است از رمانی کوتاه به همین نام، نوشته شهرنوش پارسی پور. این رمان را قبلا نخوانده بودم. فیلم را که دیدم به صرافت خواندن رمان افتادم و این کار را کردم. نه به این دلیل که فیلم خوبی بود که انگیزه خواندن رمان را در من ایجاد کرد. بلکه به این دلیل که میخواستم ببینم آیا رمان هم لحن شعاری و پراکندگی موضوعی و ساختار نامنسجم فیلم را دارد یا خیر. اتفاقا رمان را بسیار شسته و رفته یافتم که از هیچیک از اشکالات فیلم در آن نشانی نبود. همه مشکلات فیلم ناشی از خود فرایند اقتباس میشد. اگر رمان زنان بدون مردان را به یک پازل کامل تشبیه کنیم، فیلمی که شیرین نشاط ساخته مانند یک پازل به هم ریخته است که تازه بیش از نیمی از تکههای آن گم شده است. بطور کلی روح اثر شهرنوش پارسیپور، روی صفحات کاغذ جا مانده و در فیلم از آن خبری نیست. شیرین نشاط تنها تعدادی از شخصیتها و برخی جزییات را گرفته و بیتوجه به ظرافتهای داستان آنها را دوباره به سلیقه خود چیده است و گاه تغییراتی نیز در آنها داده است. نتیجه اش فیلمی شده که نه تنها دیگر عمق داستان را ندارد، بلکه منطق داستانیاش هم در بسیاری موارد میلنگد.
فیلم از همان آغاز، با تاکید و نمایش راهپیمایی و شعاردادن و درود بر مصدق گفتن و با برجسته کردن تاریخ وقایع، حول و حوش 28 مرداد 1332، بیننده را به سمتی سوق میدهد که گویی فیلمی درباره اتفاقات 28 مرداد میبیند. فیلم با برجسته کردن وقایع تاریخی بر واقعگرایی تاکید میکند . به نظر میرسد قصد سازندگان هم همین بوده که فیلمی رئال بسازند. همه اجزای فیلم هم در جهت همین واقعگرایی است. در این میان ناگهان شخصیت مونس را میبینیم که خودش را از پشت بام به پایین میاندازد و بی آنکه خراشی بردارد و قطره خونی از او بریزد میمیرد و بعد دفن میشود. اما پس از چند روز زنده و سالم از زیرخاک بیرون میآید و به صف مبارزین میپیوندد. این آغاز سردرگمی تماشاگر است. در رمان هم شاهد مردن و زنده شدن شخصیت مونس هستیم. آن هم دو بار. اما نکته اینجا است که رمان اصلا رئال نیست. در آنجا سنگ بنای داستان رخدادهای سورئالیستی است و این روند تا پایان حفظ میشود. در رمان از همان ابتدا با شخصیت مهدخت مواجه میشویم که اساسا رفتار و سرانجامش غیر واقعی است. این شخصیت بطور کلی در فیلم حذف شده و همین نشانه دیگری است بر اصرار سازندگان فیلم بر واقعی جلوه دادن وقایع. حال در این میان جایگاه اتفاقات توجیه ناپذیر که از رمان پایشان به فیلم باز شده مثل همان مرگ و زندگی دوباره مونس، پیدا نیست.
شخصیت مونس بویژه در نیمه دوم فیلم ساز مخالف میزند. پس از زنده شدن، او به خیابان میرود و با گروههای کمونیست آشنا میشود و به آنها میپیوندد. در تظاهرات شرکت میکند. حال آنکه این وقایع اساسا در کلیت فیلم جای نمیگیرند. در رمان همه شخصیتهای زن سرنوشت یکسانی مییابند و در باغ پایان قصه به هم پیوند میخورند. اما در فیلم شخصیت مونس از بقیه جدا میافتد. فیلم در مورد مونس روی یک پاراگراف سه چهار خطی کتاب که به شلوغیهای 28 مرداد میپردازد گیر میکند و از آن فراتر نمیرود. نمایش این وقایع در فیلم اساسا زاید است و فقط تمرکز را از شخصیتها منحرف میکند. در کتاب اصلا موضوع وقایع سیاسی مطرح نیست و هیچ نقش کلیدی و مهمی ایفا نمیکند. اگر فرض بگیریم که فیلمساز میخواسته از فرصت استفاده کند و وقایع آن دوره را به تصویر بکشد به نظر میرسد در این امر نیز موفق نبوده. چون همه چیزی که از آن وقایع نشان میدهد جز تکرار تصاویر شعاردادن و اعلامیه پخش کردن نیست و هیچ نتیجهای از نمایش آنها بدست نمیآید. فیلم پر شده از تظاهرات و راهپیمایی های تکراری، حال آنکه بسیاری چیزها درمورد شخصیتها ناگفته مانده است.
شخصیت ها در فیلم کارهایی میکنند که دلیلش پیدا نیست. مانند وقتی که شخصیت زرین صورت مردی را مخدوش میبیند. یا اواخر فیلم وقتی فائزه در آینه مشغول تماشای خودش میشود. در کتاب همین رفتار شخصیتها با تغییراتی وجود دارد. اما شخصیتها خوب توصیف شده اند و انگیزههایشان معلوم است. درواقع من پس از خواندن کتاب تازه بخشی از اشارات و تصاویر فیلم برایم روشن شد. اینطور به نظر میرسد که اگر کسی کتاب را نخوانده باشد نمیتواند فیلم را خوب بفهمد و از بسیاری چیزهای آن سردرآورد.
نگاه یکسویه ضد مرد هم که پای ثابت اینگونه فیلمها است. چیزی که در کتاب از آن خبری نیست. اگر هم هست از جنس دیگری است. شخصیت امیر در فیلم نمونه گل درشت یک آدم مذهبی است که تعصب و خودخواهیاش عاقبت باعث مرگ مونس و آواره شدن فائزه میشود. هدف فیلم کوبیدن امیر و مردان مثل او و مظلوم نمایی زنها است. حال آنکه تم کتاب اصلا این نیست. در کتاب هم امیر شخصیت مثبتی نیست. اما به همان نسبت شخصیتهای زن هم مقصر نشان داده میشوند. چنان که در کتاب در ماجرای قتل مونس توسط امیر، فائزه به نوعی همدست او است. در کتاب همه آدمها از زن و مرد وسیلهاند برای به تعالی رساندن این چند زن. این چیزی است که اساسا در فیلم وجود ندارد. سازندگان فیلم با تغییر آگاهانه پایان فیلم و حذف شخصیت مهدخت فیلم را به یکی از همان فیلمهای ضد مرد معمول، تنزل داده اند.
دیالوگ نویسی فیلم هم اغلب سطحی است و توی ذوق میزند. نمونهاش سکانسی که جمع هنرمند دور میزی نشستهاند و فخری به آنها معرفی میشود. دیالوگهایشان مشتی دیالوگ کلیشهای است که معلوم است از هیچ کجا شروع نشدهاند و فقط برای این است که بیننده بفهمد این جماعت دور میز همه هنرمند و روشنفکراند و حرفهایی غیر از آدمهای عامی میزنند.
فیلم اما از تکنیک خوبی برخوردار است. فیلمبرداری سنجیده و قابهای تماشایی دارد. روی تک تک نماهایش وقت صرف شده که خوب هم درآمدهاند. اگر فیلم این پراکندگی موضوعی را نداشت و کمی بیشتر به منبع اقتباس خود وفادار میماند، فیلم خوبی از آب در میآمد. کاش فیلمساز، این فیلم را با ساختار اپیزودیک آنگونه که درکتاب هست، میساخت و با حوصله بر شخصیتها و داستانگویی متمرکز میشد و دفاع از حقوق زنان را به وقت و جای دیگری موکول میکرد. در آن صورت زنان بدون مردان فیلم خیلی خوبی میشد.
۴ نظر:
من کتاب "زنان بدون مردان " رو نخوندم اما در مورد فیلم با شما موافقم ، راستش با توجه به اون همه تعریف که شنیده بودم ، وقتی فیلم رو دیدم متعجب شدم
به نظر من هر چند که صحنه ها خیلی خوب ساخته شده بودن ( مخصوصا تظاهرات ها) و کاملا حس اون زمان رو تداعی می کردن ، اما فقط به خاطر مسائل سیاسی فیلم و موقعیت ایران در عصر حاضر به این فیلم چنین جوایزی تعلق گرفت ! کلا فیلم های ایرانی خیلی بهتری هم وجود داشتن.
در کل نقد جالبی بود ممنون
سپاس به خاطر نقد خوبتون...
من دانشجو هستم و در المان درس می خونم با دانشجوهای خارجی زیادی در ارتباط هستم و همیشه تلاش می کنم دید منفی که اینجا بعضی ادما نسبت به ایران دارند را عوض کنم،امشب به پیشنهاد یکی از همین بچه ها این فیلم را دیدیم.به نظر من فاجعه بود.یک نگاه کاملا کلیشه ای و منفی نسبت به جامعه و به خصوص مردای ایرانی!
باید وقت زیادی صرف کنیم تا بتونیم اینجور تاثیرات منفی را از بین ببریم.چون این نگاه منفی در ذهن مخاطب ماندگاره.
دلیل ساخت از این قبیل فیلم ها را هیچ وقت درک نمی کنم.
پاینده باشید.
من هنوز اين فيم رو نديدم اما ميدونم واقعييت ما زنان همينه.
درسته كه ميتونيم تغيرش بديم اما ريشه مردان و زنان تغيير اصاصي نميكنه.
مرسی دوست عزیز واقعا نقد قشنگی نوشتی فیلم این قدر شعاری و سطحی بود که آدم شاخ در میاره چطور جایزه مهم برده
ارسال یک نظر