۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

هنر نزد ایرانیان ...

1- درخبرها خواندم آموزش موسیقی در مدارس ممنوع شد. خب اگر درست فهمیده باشم معنی‌اش باید این باشد که به نظر مسئولین، موسیقی چیز بدی است و رسما با آن مخالف‌اند. با این حساب باید بعد از این منتظر باشیم که اول کنسرت‌ها جمع شوند و بعدش هم یواش یواش خوانندگی و نوازندگی و کلا کار موسیقی از این مملکت وربیافتد. لابد صدا و سیما و رادیوپیام و اینها هم موسیقی نمی‌خواهند دیگر. یا شاید برای آنها اشکال نداشته باشد. چه می‌دانم! بعید نیست تا چند وقت دیگر آموزشگاه‌های موسیقی هم تعطیل شوند و اصولا فراگیری موسیقی بشود جرم. احتمالا زین پس به جای واژه غریب و نامانوس آلت موسیقی هم باید بگوییم آلت جرم یا یک همچین چیزی. گمانم تا چند وقت دیگر اگر کسی گیتاری، ویولونی، تاری چیزی توی خیابان دستش باشد مثل این است که سر بریده می‌برد یا ماده مخدر جابجا می‌کند. چه بسا از آن هم بدتر. مخدر و اینها که جرم نیست. همه آتش‌ها از گور همین موسیقی بلند می‌شود و بس.

2- این روزها خانه هرکس می‌روی، همه اهل خانه مثل میخ نشسته‌اند پای تلویزیون و فارسی وان نگاه می‌کنند. تب فارسی‌وان همه جا راگرفته. از نان شب هم واجب‌تر است اینکه بدانی بالاخره آخرش کی با کی ازدواج می‌کند و کی به کی خیانت. اینکه زن فلانی با شوهر کی روی هم ریخته و باباهه کجا سر و گوشش می‌جنبد. هرجا می‌روی محکومی بنشینی پای فارسی‌وان و این جفنگیات را تماشا کنی. جالب است که خیلی‌ها با ادعای روشنفکری و دک و پز آنچنانی بیننده پرو پا قرص فارسی‌وان شده‌اند. تاسف آور است. از آن طرف سینماها هم پر شده از فیلمهای مدل فارسی‌وانی. فیلمهای سخیف و بی‌محتوا که با لودگی و موضوعات کلیشه‌ای کاری جز تلف کردن وقت مردم ندارند. آن هم با دست گذاشتن روی سطحی‌ترین چیزها و به قیمت واپس راندن جامعه و نابودی فرهنگ و سلیقه هنری مردم. بدبختانه خود مردم هم با استقبال و طرفداری از این محصولات بنجل خوب هیزم به این آتش بی‌فرهنگی می‌ریزند. امان از دست ما. چه می‌شود کرد؟ هیچ!

3- کلا حال هنر خوش نیست. دارد نفس های آخر را می‌کشد. تا حالا اش هم خیلی سخت جان بوده که دوام آورده. اما دیگر این همه امر و نهی و بکن و نکن، این همه ممنوعیت و سانسور و بگیر و ببند، او را از پا انداخته و به چنین حال و روزی دچار کرده که خیلی‌ها انتظارش را می‌کشیدند. خب به سلامتی و میمنت دیگر کم‌کم می‌شود آن جمله معروف هنر نزد ایرانیان است و بس را قلم گرفت و به جایش چیز دیگری نوشت. مثلا "با کمال مسرت و شعف، هنر دیگر نزد ایرانیان نیست". یا "هنر لکه ننگی بود که می‌گفتند نزد ایرانیان است، با تلاش پی‌گیر و مخلصانه این‌جانبان این لکه ننگ از دامان ایرانیان پاک شد و رفت پی کارش".

۴ نظر:

شهرزاد گفت...

سلام دوست عزیز
خیلی مطلب خوبی بود
مخصوصا درباره فارسی وان کاملا باهاتون موافقم . به قول عبدالرضا کاهانی نابودی سینمای ایران رو تسلیت می گم . واقعا نمی دونم تا کی باید این جور فیلم ها رو ببینیم ؟

عیار تنها گفت...

دلگیرم کردی ...
چی بگم!؟

ناشناس گفت...

ziba neveshtid , man 2 jomle az neveshteye khoobetoon ro rouye divar facebook-am gozashtam .
omidvaram asabani nashid az man .

paspars گفت...

دوست ناشناس،
نه آقا ، دو تا جمله عیب ندارد..آنقدرها هم که به نظر می آد من آدم عصبانی ای نیستم. راستی بدم نمی آمد یک سری به صفحه فیس بوک تان می زدم ببینم کدام جمله از این جفتگیات ارزش به دیوار زدن را داشته! به هرحال موفق باشید