استاد عزیز، مهرجویی بزرگ! نه که فکر کنی یادم رفته بود که هفده آذر تولد تو بوده. نه! محال است این روز یادم برود. هفده آذر، تولد تویی که نگین سینمای ایرانی، همانقدر در خاطرم نشسته که تولد خودم که کمترین از این هفت میلیارد آدم روی زمینام. تازه اگر هم برفرض محال یادم میرفت آنقدر این روزها از تو و گنجینه آثارت و نارنجی پوشیدنهایت گفته و میگویند که آدم نمیشود فراموش کند. اما اینکه چرا این بار استثنائا همان روز هفدهم چیزی ننوشتم را بگذار به حساب تنبلی و اینکه این روزها کلا همه کارها برایم سختتر شده است. حتی کارهایی که برای یک آدم زنده جزو بدیهیات است. مثل نفس کشیدن، خوردن، خوابیدن، حرف زدن، خندیدن. عقربهها تخته گاز در کار جلو زدن از هم هستند و من ایستاده روی آنها، از این چرخش باطل سرم به دوران افتاده و گیج و ویج میزنم. دیگر نمیدانم کی هستم و چه کارهام. فقط نگاه میکنم. با حفرههایی خالی به جای چشم و دست و پایی که فرمان نمیبرند و سَری که فرمانی برای دادن ندارد. مثل آدمهای تا خرخره خورده و مست. مَنگ و بلاتکلیف. ببخش استاد، میدانم که این حرفها را دوست نداری. خواستم دلیل بیاورم برای تنبلیهایم. هرچند که تو همیشه در حرفها و کارهایت و اصلا با منش و رفتارت، با هرچه سستی و تنبلی است جنگیدهای. تو مرد عملی، مرد از پا ننشستن و همیشه دست به کار بودن. این چیزی است که از تو آموختهام، باید بیاموزم. دست در کار و دل با یار، این را خودت گفتی و بیش از همه هم خودت به آن پابند بودهای و همین است که تو را بر صدر نشانده. مهرجویی عزیز، بدجوری منتظرم، شاید نارنجی پوشات کمی حال مرا بهتر کند. راستی از آسمان محبوب چه خبر؟ خیلی وقت است که درست و حسابی ما را به آن بالابالاها نبردهای. این روزها که گرفتگی غروب توی چشمهای همه افتاده، مگر خودت باز به دادمان برسی و از سکوت درخت گلابی لبریزمان کنی. وقتش است که دوباره بسازیمان. نشئهمان کنی. که بتوانیم بمانیم و سرپا بایستیم. استاد مهرجویی، منتظریم.
۲ نظر:
دوست عزیز عالی نوشتی، حرف دل من رو گفتی، چقدر منتظر فیلم جدید استاد هستم. از شیفتگیم به استاد همینقدر بگم که هنوز دیوار اتاقم در خانه پدری مزین به پوستر درخت گلابی و گاو هست.
ناصر عزیز، سالها است که یکی از دلمشغولی های من انتظار کشیدن برای دیدن فیلمهای مهرجویی است. هر فیلمش را که می بینم، شمارش معکوس برای دیدن فیلم بعدی اش شروع می شود. خدا این دلمشغولی را حالاحالاها واسه ما نگه دارد. دم مهرجویی گرم که با همه ناملایمات مانده و همچنان فیلم می سازد. زنده باد مهرجویی
ارسال یک نظر