۱۳۸۵ دی ۲۶, سه‌شنبه

بخاطر كوزه به سرها

دو سه ماهه كه دارم توي اين وبلاگ خضعبل (درست نوشتم؟) مي نويسم. راستش دقيقا نمي دونم چه قاعده و اصولي واسه وبلاگ نويسي هست. گمون نكنم قاعده اي هم باشه. هر كي هر چي دوست داره مي نويسه. البته بعضي وبلاگ ها موضوعي اند. مثلا فقط راجع به سينما، يا نرم افزار يا چيزهاي ديگه. اما من نخواستم خودم را از اين نظر محدود كنم. اين هم خوبه هم بد. خوبه از اين نظر كه دست آدم بازه توي نوشتن و بده از اين نظر كه يك وقتهايي آدم نمي دونه واسه موضوع به كجاي اين شب تيره چنگ بزنه . يك بدي ديگه اش هم اينه كه تكليف خواننده با وبلاگ روشن نيست و نمي دونه كه انتظار چه جور مطلبي را بايد داشته باشه.
يكي از دلايل و انگيزه هايم براي نوشتن، معرفي كردنه. معرفي آدمها، فيلمها ، كتابها و هر چيزي كه نسبت بهشون حسي دارم. يا خوشم مي آد ، يا خوشم نمي آد. اصولا لذت بخشه كه آدم ديگران را در تجربياتش شريك مي كنه. و عالي تر آنكه ديگران هم بعد از آن تجربه ها همان حس تو را داشته باشند و با تو هم نظر باشند. به هر حال كتابها و فيلمهاي زيادي براي معرفي كردن توي ذهنم هست كه ايشالا درباره شان خواهم نوشت.
البته به نظر مي رسه چيزهايي كه مي نويسم خيلي براي كسي جالب نيست و خواننده چنداني نداره.راستش برايم مهمه كه خواننده داشته باشم و سعي مي كنم كه بهتر و جالب تر بنويسم كه خواننده بيشتري داشته باشم. اما اگر خواننده هم نداشته باشم غصه دار نمي شم. در واقع بخاطر كوزه به سرها مي نويسم. فيلم پري مهرجويي كه يادتون هست. بخاطر كوزه به سرها ...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

من یکی که می خونم!