باز هم جشنواره فيلم فجر. جشنواره ،حتي اگر فرصت ديدن يك فيلم را هم پيدا نكنم، برايم يادآور بخشي از خاطرات خوش گذشته است. جشنواره يك تجربه مشترك دوست داشتني براي اغلب سينما دوستان ايراني است. توي صف ايستادن ها، بحث و نظر هاي توي صف، رفقاي جشنواره اي و لذت فيلم ديدن.
سه چهار سالي است كه ديگه توي دل جشنواره نيستم. مثل يك رفيق قديمي از كنارش مي گذرم بدون اينكه اظهار آشنايي كنم و به يادش بيارم كه يك وقتي رفقاي جون جوني بوده ايم. به رفقاي جديدي كه دور و برش را گرفته اند نگاه مي كنم و جاي خودم را پيششون خالي مي كنم.
يادش به خير اون وقتها روزي سه چهار تا فيلم توي جشنواره مي ديدم. لذت فيلم ديدن هنوز برايم همونه كه بود، اما ديگه گرفتاري ها و كار بهم اجازه از صبح تا شب توي صف ايستادن را نمي ده. راستش را بخواهيد ديگه حوصله صف هاي جشنواره را هم ندارم. شكر خدا پارتي مارتي هم ندارم كه دو تا بليت حداقل واسه سنتوري استاد نصيبم بشه.
سه چهار سالي است كه ديگه توي دل جشنواره نيستم. مثل يك رفيق قديمي از كنارش مي گذرم بدون اينكه اظهار آشنايي كنم و به يادش بيارم كه يك وقتي رفقاي جون جوني بوده ايم. به رفقاي جديدي كه دور و برش را گرفته اند نگاه مي كنم و جاي خودم را پيششون خالي مي كنم.
يادش به خير اون وقتها روزي سه چهار تا فيلم توي جشنواره مي ديدم. لذت فيلم ديدن هنوز برايم همونه كه بود، اما ديگه گرفتاري ها و كار بهم اجازه از صبح تا شب توي صف ايستادن را نمي ده. راستش را بخواهيد ديگه حوصله صف هاي جشنواره را هم ندارم. شكر خدا پارتي مارتي هم ندارم كه دو تا بليت حداقل واسه سنتوري استاد نصيبم بشه.
خلاصه جشنواره را از دور مي بينم و خبرهايش را دنبال مي كنم. كاش مي شد باز يك روز بتونم بي دغدغه و گرفتاري سري به رفيق قديمي ام بزنم و نفسي تازه كنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر