آنقدر به اين سازمان بد و بيراه گفتم كه آخرش اينترنتم را قطع كردند و وب گردي و وبلاگ نويسي ام را تعطيل. اما من از آن بيدها نبيدم كه با اين بادها بلرزم. بالاخره يك جا واسه نوشتن و upload كردن پيدا مي كنم. بگذريم....
ديروز جاي شما خالي يك گند اساسي زدم. دوستان نرم افزاري مي دانند كه وقتي دارند روي data يك سازمان كار مي كنند چه فشار و استرسي را متحمل مي شوند. كه مثلا يك دستور update اشتباه ننويسند و يك وقت اطلاعات را نپرانند. باور كنيد كه هر تار موي سفيدي كه روي سر يك برنامه نويس مي بينيد يادگار يك دستور update يا delete است.
خلاصه ديروز داشتم روي سند هاي مالي سازمان كار مي كردم. علي رغم دقت زيادي كه معمولا موقع كار با داده ها مي كنم، يك لحظه غفلت كردم و يك update اشتباه روي همه سندها انجام دادم. حتما بعدش حدس مي زنيد كه چه حالي داشتم. سرم داغ شد و رگهاي شقيقه ام ورم كرد. تا سه ساعت بعدش كه به لطف بك آپ ها و log هاي سيستم، توانستم اطلاعات را برگرداندم، آرام و قرار نداشتم. از شرح ماوقع اين سه ساعت، كه از نظر گره هاي دراماتيك و تعليق، يك جورايي به فيلم شباهت داشت، مي گذرم.
شب، خوشحال بودم از اينكه مشكل حل شده. كمي هم نگران فردا بودم كه نكند چيزي يادم رفته باشد و هنوز اطلاعات، مشكلي داشته باشد. به هر حال از بس خسته و داغون شده بودم ترجيح دادم زود بخوابم و اين روز را تمامش كنم. قبل از خواب ، توي آينه نگاهي به خودم و تار موي سفيد تازه اي كه روي سرم پيدا شده بود انداختم.
ديروز جاي شما خالي يك گند اساسي زدم. دوستان نرم افزاري مي دانند كه وقتي دارند روي data يك سازمان كار مي كنند چه فشار و استرسي را متحمل مي شوند. كه مثلا يك دستور update اشتباه ننويسند و يك وقت اطلاعات را نپرانند. باور كنيد كه هر تار موي سفيدي كه روي سر يك برنامه نويس مي بينيد يادگار يك دستور update يا delete است.
خلاصه ديروز داشتم روي سند هاي مالي سازمان كار مي كردم. علي رغم دقت زيادي كه معمولا موقع كار با داده ها مي كنم، يك لحظه غفلت كردم و يك update اشتباه روي همه سندها انجام دادم. حتما بعدش حدس مي زنيد كه چه حالي داشتم. سرم داغ شد و رگهاي شقيقه ام ورم كرد. تا سه ساعت بعدش كه به لطف بك آپ ها و log هاي سيستم، توانستم اطلاعات را برگرداندم، آرام و قرار نداشتم. از شرح ماوقع اين سه ساعت، كه از نظر گره هاي دراماتيك و تعليق، يك جورايي به فيلم شباهت داشت، مي گذرم.
شب، خوشحال بودم از اينكه مشكل حل شده. كمي هم نگران فردا بودم كه نكند چيزي يادم رفته باشد و هنوز اطلاعات، مشكلي داشته باشد. به هر حال از بس خسته و داغون شده بودم ترجيح دادم زود بخوابم و اين روز را تمامش كنم. قبل از خواب ، توي آينه نگاهي به خودم و تار موي سفيد تازه اي كه روي سرم پيدا شده بود انداختم.
۲ نظر:
واقعا جا داره بگم خسته نباشید
فوق العاده می نویسی
راستش من دو سه بار با این delete ها و update ها سر و کله زدم
راستش سر درد و داغ شدن مال یه دقیقه بود نزدیک بود کم کم به سرم یزنه. جالب اینجا که همکارم هم یه بار این کارو کرده بود و باد نبود recover کنه دیگه پیدا کردن اشکال هم بهش اضافه شده بود. ولی خوشبختانه اون موی سفید هنوز بیرون نیومده
ارسال یک نظر