ايراني جماعت هميشه به جاي عقل و برنامه ريزي، با احساسش زندگي و كار مي كند. موتور حركت ما ايرانيان هم يك چيز است و بس: جوگير شدن.
مولانا:
امسال سال مولانا است. بسياري كشورها براي او و انديشه ها و اشعارش بزرگداشت گرفته اند.
در ايران هم اين روزها همه جا حرف، حرف مولانااست: راديو، تلويزيون، روزنامه ها. خوانندگان اشعار او را مي خوانند. نويسندگان درباره اش قلم مي زنند. حتي بي هنران و نفهمان هم براي اينكه كم نياورند، مولوي شناس شده اند.
نمي دانم در اين هفتصد سال، مولانا كجا بوده؟ تا گفتند كه سال، سال مولانا است تازه يادمان افتاده كه چنين شاعري هم داشته ايم. البته احتمالا بخشي اش به اين دليل است كه مبادا كسي به ايراني بودن مولوي شك كند و مليت ديگري را به او بچسباند. باز جاي تشكر دارد كه برخلاف اين همه آثار فرهنگي و هنري و تاريخي ملت ما كه به تاراج رفت و آب هم از آب تكان نخورد، لااقل براي اين يكي دل مي سوزانند. اما مطمئن باشيد اين نيز موقتي است. تب و تاب مولانا كه بخوابد، دوباره مولانا از جامعه كنار مي رود و ديگر ياد مولانا و اسم مولانا برده نخواهد شد مگر در سينه ايرانيان حقيقي. جايي كه مولانا در اين هفتصد سال گذشته زندگي كرده بود.
زمين لرزه:
بعد از هر زلزله ويرانگر، تا مدتي همه جا از مقاوم سازي ساختمان ها، چگونگي مقابله با آن و آموزش و فرهنگ سازي زلزله سخن گفته مي شود. اما بعد از چند ماه همه چيز فراموش مي شود تا زلزله ويرانگر بعدي بيايد و باز همان حرف ها در مورد مقاوم سازي و پيش گيري و غيره.
البته مهم هم نيست. جان آدميزاد چه ارزشي دارد؟ چيزهاي مهم تري در اين سرزمين هست كه پرداختن به آنها اولويت دارد.
كار:
مديرعامل مان گفته كه فلان كار را بكنيم و بودجه و امكانات هم در اختيارمان قرار مي دهد. ما هم به اين در و آن در مي زنيم كه آن كار را به سرانجام برسانيم. مناقصه برگزار مي كنيم. جلسه مي گذاريم. قرارداد مي بنديم و كار را شروع مي كنيم.
دو روز بعد ديگر نه مدير يادش است كه چه گفته و نه ما ديگر حوصله و انگيزه اي داريم. تنها مي ماند يك قرارداد نصفه و نيمه و كاري كه به هيچ جا نرسيده و پول و نيروهاي بلاتكليفي كه بين زمين و هوا رها شده اند. چه اهميت دارد. امروز مديرعامل كاري ديگر مي خواهد.
كشور داري:
اين يكي را اجازه بدهيد بي خيال شوم. خودتان با سليقه خودتان يك مثال بياوريد.
نمونه فراوان است. كافي است به دور و بر خود نگاهي بيندازيد.
ما ايراني ها روي يك نمودار سينوسي شكل زندگي مي كنيم. همه اش بالا و پايين مي رويم. اما برآيند همه بالا و پايين رفتن هايمان همان صفري است كه از اول بوده. البته با وجود پيش رفتن هاي ديگران، اين صفر روز به روز دارد گنده تر مي شود.
۱۳۸۶ آبان ۹, چهارشنبه
جوگير مي شويم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر