چندي است كه ديگر ميلي به سينما رفتن ندارم. شايد چون...
1- دريغ از حتي يك فيلم خوب: مدتها است كه فيلم خوبي روي پرده نديده ام. آخرين فيلم قابل توجه شايد "خون بازي" بود. آن هم اگرچه فيلم خوبي بود. اما حسي را كه بايد برنمي انگيخت و شور و شعف سينما رفتن را در من ايجاد نمي كرد.
اوضاع سينما خراب است، خراب. فيلم ها همه سفارشي شده اند و چيزي كه پيدا نمي شود حرف دل است. در اين وانفسا، شايد تنها سنتوري مي توانست و مي تواند به داد اين سينما برسد و چند صباحي ديگر سرپا نگهش دارد.
2- عادت خانه نشيني: همه كارهاي مثبت زندگيم، آنها كه از نظر روحي راضي ام مي كنند، كارهايي هستند كه در خانه انجامشان مي دهم. لذت بخش ترينشان كتاب خواندن است كه اين اواخر بخش اعظم زندگي غير كاري ام را تشكيل داده. غير از آن هم سرم با فيلم هاي خارجي نديده و كارهايي كه خودم براي خودم مي تراشم گرم است. با توجه به وقت اندك غير كاري و البته گرفتاري هاي روزمره و خانوادگي، ترجيح مي دهم كه به جاي وقت تلف كردن در سينما و ديدن اين فيلم هاي سفارشي و بي مايه، به كار خودم برسم.
3- تنبلي: اين يكي نتيجه مستقيم عادت خانه نشيني است. اصولا چيزي كه براي آدم بصورت عادت درآيد تركش سخت است. خواه خوب باشد،خواه بد. از آن جمله عادت خانه نشيني است. جالب است با اينكه متوجه تنبلي خودم هستم اما براي رفع آن كاري نمي كنم. شايد چون انگيزه ام قوي نيست و مي بينم بابت اين ترك عادت، چيز دندان گيري نصيبم نخواهد شد.
4- خمودگي جامعه: جامعه، عجيب خموده و منفعل شده. در همه زمينه هاي فرهنگي: سينما، ادبيات، موسيقي، نقاشي و غيره. شايد اين خمودگي نتيجه تك صدايي است. شايد هم از مشغله و گرفتاري هاي اين مردم بيچاره است كه ديگر وقت و انگيزه اي براي پرداختن به مسائل فرهنگي باقي نمي گذارد.
5- گرفتاري هاي روزمره: اين آخري چيز تازه و عجيبي نيست. فقط نوشتم براي اينكه ليست دلايلم كامل شده باشد.
اين روزها از آن حس و حال قديم كه موقع فيلم ديدن داشتم دورم. با اين حال يادم نرفته كه روزگاري نه چندان دور، فيلم ديدن بزرگترين لذت زندگي ام بود.
به اميد فيلم هاي بهتر...
1- دريغ از حتي يك فيلم خوب: مدتها است كه فيلم خوبي روي پرده نديده ام. آخرين فيلم قابل توجه شايد "خون بازي" بود. آن هم اگرچه فيلم خوبي بود. اما حسي را كه بايد برنمي انگيخت و شور و شعف سينما رفتن را در من ايجاد نمي كرد.
اوضاع سينما خراب است، خراب. فيلم ها همه سفارشي شده اند و چيزي كه پيدا نمي شود حرف دل است. در اين وانفسا، شايد تنها سنتوري مي توانست و مي تواند به داد اين سينما برسد و چند صباحي ديگر سرپا نگهش دارد.
2- عادت خانه نشيني: همه كارهاي مثبت زندگيم، آنها كه از نظر روحي راضي ام مي كنند، كارهايي هستند كه در خانه انجامشان مي دهم. لذت بخش ترينشان كتاب خواندن است كه اين اواخر بخش اعظم زندگي غير كاري ام را تشكيل داده. غير از آن هم سرم با فيلم هاي خارجي نديده و كارهايي كه خودم براي خودم مي تراشم گرم است. با توجه به وقت اندك غير كاري و البته گرفتاري هاي روزمره و خانوادگي، ترجيح مي دهم كه به جاي وقت تلف كردن در سينما و ديدن اين فيلم هاي سفارشي و بي مايه، به كار خودم برسم.
3- تنبلي: اين يكي نتيجه مستقيم عادت خانه نشيني است. اصولا چيزي كه براي آدم بصورت عادت درآيد تركش سخت است. خواه خوب باشد،خواه بد. از آن جمله عادت خانه نشيني است. جالب است با اينكه متوجه تنبلي خودم هستم اما براي رفع آن كاري نمي كنم. شايد چون انگيزه ام قوي نيست و مي بينم بابت اين ترك عادت، چيز دندان گيري نصيبم نخواهد شد.
4- خمودگي جامعه: جامعه، عجيب خموده و منفعل شده. در همه زمينه هاي فرهنگي: سينما، ادبيات، موسيقي، نقاشي و غيره. شايد اين خمودگي نتيجه تك صدايي است. شايد هم از مشغله و گرفتاري هاي اين مردم بيچاره است كه ديگر وقت و انگيزه اي براي پرداختن به مسائل فرهنگي باقي نمي گذارد.
5- گرفتاري هاي روزمره: اين آخري چيز تازه و عجيبي نيست. فقط نوشتم براي اينكه ليست دلايلم كامل شده باشد.
اين روزها از آن حس و حال قديم كه موقع فيلم ديدن داشتم دورم. با اين حال يادم نرفته كه روزگاري نه چندان دور، فيلم ديدن بزرگترين لذت زندگي ام بود.
به اميد فيلم هاي بهتر...
۳ نظر:
شاید با دلایلی مشابه یا متفاوت از تو من هم به همین وضع مبتلا هستم.
نمی دانم با وجودیکه عجیب دلم سینما می خواهد چرا انگیزه و رغبت لازم را برای رفتن ندارم.
عجیب است برای خودم که چند ماهی است سینما نرفته ام، منی که زمانی نه به اندازه تو، اما خوب سینما می رفتم.
همین!
یاد سینماتک بخیر
واقعا ياد سينماتك بخير. ياد فيلم وضعيت بشري كوباياشي كه چطور 9 ساعت به زبان اصلي تحملش كرديم :) يادش به خير
ارسال یک نظر