يكي دو ماهي است كه براي كاري گرفتار يك آدم پدرسوخته و زبان نفهم شده ام. اين آقا بد جور رفته در اعصابم و بيرون هم نمي آيد. بگذاريد بگويم چه جور آدمي است: يك آدم لات مسلك كه شغلش بساز و بفروشي است و انگار تا به حال كلمات "قانون" و "قرارداد" را به عمرش نيز نشنيده. مي گويد قرارداد و چيزي كه نوشته شود كشك است و فقط حرف آدم است كه مهم است، حرف! البته اگر واقعا اينطور بود و طرف واقعا پابند حرفهايش بود هم باز جاي شكر داشت. اما ايشان فقط حرف هايي را كه دوست دارد به يادش مي ماند و حرف هايي را هم كه لازم دارد به آنها استناد كند في البداهه خلق مي كند. وقتي هم كه مي خواهي جوابش را بدهي كه حرف شما درست نيست، ترش مي كند و شروع مي كند به داد و هوار و بد و بيراه.
به نظر شما با چنين آدمي چطور مي شود برخورد كرد؟
1- آدم جلويش بايستد. اين كار مستلزم اين است كه آدم زور جلوي طرف ايستادن را داشته باشد. و مجهز باشد به اول اهرم هاي فشار غير فيزيكي و در صورت لزوم هم زور بازو. بدبختانه بنده حقير در برابر اين آقا كه ذكرش رفت دستم از هر دو اين حربه ها خالي است. نه زور بازوي مقابله با ايشان را دارم و نه رابطه و پارتي گردن كلفت سراغ دارم.
2- متوسل شدن به قانون. ديگر همه مي دانيم كه در قانون اين مملكت آن چيز كه مهم نيست حق و ناحق است. اصولا قانون هم طرف اين جور آدم ها را بيشتر مي گيرد تا من بي زور و بي زبان را. نمي دانم آيا كارتان هيچ وقت به دادگاه و اين جور جاها افتاده يا خير. محض اطلاع عرض مي كنم كه در دادگاه هاي ما بعد از سال ها برو و بيا و حرص و جوش، آخر سر قاضي محترم حكم مي دهد كه دو دو تا مي شود پنج تا! شانس بياوريد كه ازخودتان شكايت نكنند كه فكر مي كرده ايد دودوتا، چهار تا مي شود.
3- مدارا. اينكه با ادا و اطوار هاي طرف بسازيد و خدا خدا كنيد كه كارتان ختم به خير شود. گمانم اين تنها راهي است كه براي من مانده. چاره اي ندارم جز اينكه با دوستان مروت كنم و با دشمنان مدارا.
به نظر شما با چنين آدمي چطور مي شود برخورد كرد؟
1- آدم جلويش بايستد. اين كار مستلزم اين است كه آدم زور جلوي طرف ايستادن را داشته باشد. و مجهز باشد به اول اهرم هاي فشار غير فيزيكي و در صورت لزوم هم زور بازو. بدبختانه بنده حقير در برابر اين آقا كه ذكرش رفت دستم از هر دو اين حربه ها خالي است. نه زور بازوي مقابله با ايشان را دارم و نه رابطه و پارتي گردن كلفت سراغ دارم.
2- متوسل شدن به قانون. ديگر همه مي دانيم كه در قانون اين مملكت آن چيز كه مهم نيست حق و ناحق است. اصولا قانون هم طرف اين جور آدم ها را بيشتر مي گيرد تا من بي زور و بي زبان را. نمي دانم آيا كارتان هيچ وقت به دادگاه و اين جور جاها افتاده يا خير. محض اطلاع عرض مي كنم كه در دادگاه هاي ما بعد از سال ها برو و بيا و حرص و جوش، آخر سر قاضي محترم حكم مي دهد كه دو دو تا مي شود پنج تا! شانس بياوريد كه ازخودتان شكايت نكنند كه فكر مي كرده ايد دودوتا، چهار تا مي شود.
3- مدارا. اينكه با ادا و اطوار هاي طرف بسازيد و خدا خدا كنيد كه كارتان ختم به خير شود. گمانم اين تنها راهي است كه براي من مانده. چاره اي ندارم جز اينكه با دوستان مروت كنم و با دشمنان مدارا.
۳ نظر:
سخت نگیر برادر.
دور و بر ما پراست از اهالی شهر هرت. بگرد یکی مثل خودش را پیدا کن، واسطه کن.
من و تو از پس اینجور آدمها برنمی آییم. مدارا با این جور آدمها هم بدتر و جری ترشون می کنه.
کمک خواستی برای دعوا ما در خدمتیم!
همین!
متاسفانه همينطوره كه مي گي. دور و بر ما پر است از اين آدم ها. فقط مي تونم دعا كنم كه خدا همه را به راه راست هدايت كنه. اگر هم نمي كنه لا اقل ما را زودتر از اين شهر هرت نجات بده.
راستي ممنون از راهنمايي و پيشنهاد دليرانه ات ;)
: )
ارسال یک نظر