۱۳۸۶ بهمن ۸, دوشنبه

افرا

هفته پيش به ديدن تئاتر افرا، اثر استاد بهرام بيضايي رفتم. كوچكتر از آنم كه درباره اين تئاتر نظر بدهم. فقط مي توانم بگويم كه بي نهايت لذت بردم و هماني را ديدم كه انتظارش را داشتم.
آدم غصه اش مي گيرد از اينكه مي بيند آدم هايي مثل بيضايي با چه رنج و مشقتي كار مي كنند. كه چطور براي به روي صحنه بردن يك تئاتر يا ساختن يك فيلم بايد از چندين و چند خوان بگذرند و كساني را مجاب كنند كه از فرهنگ و هنر، هيچ نمي دانند. وقتي هم كه از همه موانع گذشتند گرفتار دست هاي نامرئي و قوانين نانوشته و به قول خود بيضايي (در مصاحبه اخيرش) دستگاه هاي اختراع مشكل مي شوند.
چرا بيضايي بايد هر ده سال يكبار فيلم بسازد؟ مگر ما چند نفر مثل او داريم؟ به جرات مي گويم كه بيضايي يكي است و نمونه اش نخواهد آمد. او از مفاخر امروز اين سرزمين است. ثانيه ثانيه زندگي او ارزشمند است. چرا نبايد تمام انرژي و زمان و توان او صرف آفرينش شود؟
ما ملت، فقط مرده ها را بزرگ مي داريم و براي زنده ها تره كه خرد نمي كنيم هيچ، آزارشان نيز مي رسانيم. نمي فهميم كه بيش از آنكه بيضايي و امثال او به ايران نياز داشته باشند، ايران به ايشان نيازمند است. بايد تا زنده هستند قدرشان را بدانيم و روي سر بگذاريم. آموختن و نازيدن به آنها سهم ما است از هنر اين بزرگان. بگذاريد ايران و ايراني سرش را بالا بگيرد از داشتن چنين هنرمنداني.
به خدا كار نكردن بيضايي، مهرجويي و بزرگان ديگر، ظلم به فرهنگ و هنر ايران است. كاش مي فهميدند...