به نظر من موفقیت چیزی است که روی پیشانی بعضیها نوشته شده. این مزخرفاتی هم که توی کتابها میخوانیم درباره قدرت فکر و تغییر شرایط، بیشتر واسهی دلخوشی من و امثال من خوب است. وگرنه شک دارم کسی با این چیزها به جایی رسیده باشد.
سواد هم اصولا برای کسی شدن چیز به دردنخوری است. اگر فکر میکنید با زیاد خواندن و مطالعه میشود به جایی رسید، باید بگویم که سخت در اشتباهاید. هرچه بیشتر بخوانید خودتان را توی چاه عمیقی که از کودکی ،یا حتی قبل از آن، برایتان کندهاند، بیشتر فرو میبرید. و چیزی که به دست نمیآورید، عمر و جوانی خود را هم از دست میدهید. اگر خواندن را برای خود خواندن دوست دارید، بخوانید. اما برای کسی شدن نه!
خلاصه اینکه اگر آدم موفقی هستید، هرکاری بکنید موفقاید و اگر هم نیستید، بهتر است زور الکی نزنید و همین یک لقمه نان خود را سق بزنید و شکر کنید!
در کندوی زنبورها یکی میشود ملکه، یک مشت میشوند سرباز و بقیه هم کارگر. نمیخواهم بگویم ملکه حتما از کارگر بهتر است. صحبت پیشانینوشت است. آن زنبور کارگر بدبخت از روز ازل روی پیشانیاش نوشتهاند کارگر. حتی اگر ملکه، کتاب و راهنمایی هم نوشته باشد دربارهی آداب ملکه بودن و زنبور کارگر آن را بخواند و تلاش کند که مثل ملکهها باشد. اما باز، کارگر، ملکه نمیشود. فقط وقت و عمرش برای ملکه شدن تلف میشود و دستآخر به اندازهی یک کارگر ساده هم از زندگیاش نمیفهمد.
آدمها هم همینجورند، بعضی شاهاند و بعضی گدا، بعضی بالا و بعضی پایین. پایین هیچوقت، بالا نمیشود. صدتا هم که کتاب بخواند و ادای آدم بالاییها را درآورد، باز همان است که هست.
میگویند حرفهای نا امیدانه و منفی در وبلاگ نباید زد که بیننده را میتاراند و بازدید کننده را کم میکند. به درک! اگر وبلاگ من، جای گفتن حرفهای من ، هرچند تلخ و نا امید کننده، نباشد که باید درش را گل گرفت! این، حرف امروز من است. میخواهد خواننده خوشش بیاید، میخواهد خوشش نیاید!
سواد هم اصولا برای کسی شدن چیز به دردنخوری است. اگر فکر میکنید با زیاد خواندن و مطالعه میشود به جایی رسید، باید بگویم که سخت در اشتباهاید. هرچه بیشتر بخوانید خودتان را توی چاه عمیقی که از کودکی ،یا حتی قبل از آن، برایتان کندهاند، بیشتر فرو میبرید. و چیزی که به دست نمیآورید، عمر و جوانی خود را هم از دست میدهید. اگر خواندن را برای خود خواندن دوست دارید، بخوانید. اما برای کسی شدن نه!
خلاصه اینکه اگر آدم موفقی هستید، هرکاری بکنید موفقاید و اگر هم نیستید، بهتر است زور الکی نزنید و همین یک لقمه نان خود را سق بزنید و شکر کنید!
در کندوی زنبورها یکی میشود ملکه، یک مشت میشوند سرباز و بقیه هم کارگر. نمیخواهم بگویم ملکه حتما از کارگر بهتر است. صحبت پیشانینوشت است. آن زنبور کارگر بدبخت از روز ازل روی پیشانیاش نوشتهاند کارگر. حتی اگر ملکه، کتاب و راهنمایی هم نوشته باشد دربارهی آداب ملکه بودن و زنبور کارگر آن را بخواند و تلاش کند که مثل ملکهها باشد. اما باز، کارگر، ملکه نمیشود. فقط وقت و عمرش برای ملکه شدن تلف میشود و دستآخر به اندازهی یک کارگر ساده هم از زندگیاش نمیفهمد.
آدمها هم همینجورند، بعضی شاهاند و بعضی گدا، بعضی بالا و بعضی پایین. پایین هیچوقت، بالا نمیشود. صدتا هم که کتاب بخواند و ادای آدم بالاییها را درآورد، باز همان است که هست.
میگویند حرفهای نا امیدانه و منفی در وبلاگ نباید زد که بیننده را میتاراند و بازدید کننده را کم میکند. به درک! اگر وبلاگ من، جای گفتن حرفهای من ، هرچند تلخ و نا امید کننده، نباشد که باید درش را گل گرفت! این، حرف امروز من است. میخواهد خواننده خوشش بیاید، میخواهد خوشش نیاید!
۳ نظر:
برای اینکه نشان دهم خواننده نتارانیدهای، گفتم بیایم و کامنتای بگذارم. (;
نوشتهات جالب بود. نه کاملا موافقاش هستم و نه کاملا مخالف. یعنی با بعضی قسمتهایاش موافقم و بعضی هم نه.
بگذار بگویم مثلا با این موافقام که کتابخواندن الزاما راز موفقیت نیست. مثلا اگر موفقیت به ثروت باشد یا زن خوب گرفتن یا هر چیزی از این جنس، کتاب خواندن راهاش نیست - یا دستکم سریعترین راهاش نیست.
اما از طرفی اگر موفقیت در جامعهی علمیای یا ادبی مورد نظر باشد، به هر حال مجبوری بخوانی یا دقیقتر بگویم، سوادت را بالا ببری. اما چیزی که نباید فراموش کرد این است که با خواندن تنها حتی در چنان شبکههای اجتماعیای نیز آدم به جایی نمیرسد. باید «عمل» کرد. عمل نیز گاهی رقصیدن در مهمانیهاست، گاهی بلندشدن و حرفزدن است و گاهی نیز قلم و کاغذ به دست گرفتن و نوشتن.
ممنون از اینکه آمدی و کامنت گذاشتی... :)
می دونی ، من فکر می کنم خود "عمل کردن" در آدم نیاز به یک استعداد دارد. همه چیز و همه کار استعداد می خواد. البته هیچ کس نیست که استعداد همه کاری را داشته باشه. هیچ آدمی هم نیست که بی استعداد مطلق باشه. اما همه آدمها استعداد موفق شدن را ندارند. اینکه تعریفم از موفق شدن چیست هم جای صحبت دارد البته.
فکر می کنم توان انجام مجموعه کارهایی که آدم را به جایی می رساند در وجود آدم هایی که به جایی می رسند قرار داده شده. کی قرار داده؟ شاید خدادادی است. نمی دونم. شاید هم نوع تربیت و فضای خانه و جامعه ای که آدم از لحظه تولد تویش نفس کشیده این استعداد را ایجاد کرده
نمی خوام مخالفت کنم ولی مخالفم آقا جان
! این دید خیلی تند و تیز هست و اصلآ
دیدی هست که دنیا رو سیاه و سپید
قلمداد می کند ، به وفور سراغ داریم
افرادی را از قعر منجلاب با تلاش نه
صرفآ کتاب خواندن و حتی سواد به عرش
رسیده اند و حتی در اثر تحصیل هم
چنین ، کما اینکه باز هم بحث بر روی
انسان خوشبخت چه کسی هست قدری
اوضاع را پیچیده می کند ، چون ممکن
هست زنبوری کارگر خود را خوشبخت تر
از ملکه همه چیز دار فرض کند ....
ارسال یک نظر