اتوموبیل کهنه و درب و داغان و اوراق که برای روشن کردنش مجبورید صد بار استارت بزنید و آخرش هم بندازیدش توی سرازیری و با همه اهل محل یاعلی گویان هلش بدهید تا یک تکانی بخورد. موقع حرکت هم اینقدر سر و صدا و تلق تولوق دارد که انگار همین الان است که پیچ و مهرهاش باز شود و چهار ستونش از هم بپاشد.
قدیما اغلب وقتی چنین ماشینی میدیدیم به صاحبش میگفتیم که این ماشین فقط به یک درد میخورد. اینکه بدهیدش به یک گروه فیلمبردازی تا سر صحنه پرتش کنند ته دره. حالا حکایت من است.
راستش این چند روز به دلیلی مجبور شدم سری به آت و آشغالهای قدیمی و توی انباری بزنم و تر و تمیز و در واقع پاکسازیشان کنم و آنهایی را هم که دیگر به درد نمیخورند بیندازم دور. یکی از این آت و آشغالها کامپیوتر قدیمی 486 ام است با یک کیس مینی و مانیتور 14 اینچ و مخلفاتش. این کامپیوتر هم منطقا باید جزو همان آت و آشغالهایی باشد که باید خودم را از شرشان خلاص کنم و بگذارمشان بیرون و دم دست رفتگران محترم. اما راستش با اینکه میدانم به هیچ دردی نمیخورد و هزار سال طرفش نخواهم رفت اما باز دلم نمیآید بیندازمش دور. مخصوصا مانیتورش که سالم سالم است و هیچ عیب و ایرادی ندارد. میدانید زمان خودش چقدر پول واسه همین کیس و مانیتور قراضه سلفیدم؟ هنوز هم عینهو روز اولش کار میکند. شما جای من بودید دلتان می آمد همینجوری مفت و مسلم بگذاریدش دم در؟ آخر درست است؟ پس سال اصلاح الگوی مصرف چه می شود؟ حتما باید یک راهی باشد که بشود از آن استفاده بهینهای کرد. اینطور نیست؟
گمانم چاره ندارم جز اینکه من هم بگردم یک گروه فیلمسازی پیدا کنم که بخواهند سر صحنه بزنند یک کامپیوتر را با چماق درب و داغان کنند و بعدش هم از پنجره پرتش کنند وسط خیابان. اینطوری اقلا کمتر دلم میسوزد. چون به هرحال کامپیوتر اسقاط بنده به یک درد فرهنگی خورده است.
قدیما اغلب وقتی چنین ماشینی میدیدیم به صاحبش میگفتیم که این ماشین فقط به یک درد میخورد. اینکه بدهیدش به یک گروه فیلمبردازی تا سر صحنه پرتش کنند ته دره. حالا حکایت من است.
راستش این چند روز به دلیلی مجبور شدم سری به آت و آشغالهای قدیمی و توی انباری بزنم و تر و تمیز و در واقع پاکسازیشان کنم و آنهایی را هم که دیگر به درد نمیخورند بیندازم دور. یکی از این آت و آشغالها کامپیوتر قدیمی 486 ام است با یک کیس مینی و مانیتور 14 اینچ و مخلفاتش. این کامپیوتر هم منطقا باید جزو همان آت و آشغالهایی باشد که باید خودم را از شرشان خلاص کنم و بگذارمشان بیرون و دم دست رفتگران محترم. اما راستش با اینکه میدانم به هیچ دردی نمیخورد و هزار سال طرفش نخواهم رفت اما باز دلم نمیآید بیندازمش دور. مخصوصا مانیتورش که سالم سالم است و هیچ عیب و ایرادی ندارد. میدانید زمان خودش چقدر پول واسه همین کیس و مانیتور قراضه سلفیدم؟ هنوز هم عینهو روز اولش کار میکند. شما جای من بودید دلتان می آمد همینجوری مفت و مسلم بگذاریدش دم در؟ آخر درست است؟ پس سال اصلاح الگوی مصرف چه می شود؟ حتما باید یک راهی باشد که بشود از آن استفاده بهینهای کرد. اینطور نیست؟
گمانم چاره ندارم جز اینکه من هم بگردم یک گروه فیلمسازی پیدا کنم که بخواهند سر صحنه بزنند یک کامپیوتر را با چماق درب و داغان کنند و بعدش هم از پنجره پرتش کنند وسط خیابان. اینطوری اقلا کمتر دلم میسوزد. چون به هرحال کامپیوتر اسقاط بنده به یک درد فرهنگی خورده است.
۴ نظر:
شاید بشود هدیهاش کرد به یک مدرسهی پایین شهر.
یا شاید هم بشود دادش دست یک گیک سختافزاری تا حالاش را ببرد. در ضمن شاید دانشجویان برق هم بتوانند از آن استفاده کنند به عنوان کارت IO و پردازش اولیه روی دیتا.
ممنون
پيشنهادهاي خوبي است. بهشان فكر نكرده بودم
جدا شدن از چیزهائی که آدم خاطرات بسیار از آنها دارد به واقع سخت هست اما خوب چاره ای هم نسیت! بنظرم فکر خوبیه که بدهی به یک فقیر بیچاره ای تا ازش استفاده کند.
راستش من یک کامپیوتر این شکلی دارم که مثل مال تو سالم هم نیست، مونیتورش سوخته، هاردش هم crash کرده، نصف کلید های کیبوردش هم در آمده و گم شده، اما باوجودیکه در این یکی دو سال چند بار اسباب کشی کرده ام، هر بار با خودم بردمش. دلم نمی آید دور بیاندازمش... نمی دانم چرا!؟
همین!
ارسال یک نظر