۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

سینما، جزء یا کل

از خودم می‌پرسم چرا یک فیلم را بعضی‌ها دوست دارند و بعضی‌ها نه و برعکس چرا گاهی آن بعضی‌های دوم فیلمی را دوست دارند که گروه اول ممکن است دوست نداشته باشند. مثلا "درباره "الی را بااینکه فیلم خوبی می‌دانم اما خیلی‌ها را می‌شناسم که فیلم را دوست نداشته‌اند. برعکس در مورد مثلا اخراجی‌ها که به نظرم اصلا فیلم خوبی نیست، این همه طرفدار دارد که از دیدنش راضی و خوشنود‌اند. البته که سلیقه‌ها متفاوت است. اما فکر کردن به این مساله مرا به نتیجه دیگری هم رسانده است. این که آدمها اساسا نگاه و انتظارشان از فیلم و سینما گاه با هم متفاوت است. به همین دلیل من افراد را از نظر نوع نگرش به فیلم به دو گروه تقسیم می‌کنم.

گروه اول
آنها که فیلم را مجموعه‌ای از تصاویر مستقل از هم می‌دانند که به دلیل، یا بهتر است بگویم به بهانه ای مثلا یک داستان، کنار هم قرار داده شده اند. این گروه از تک تک سکانس‌ها لذت می‌برند. هرچه تعداد سکانس‌هایی که دوست دارند در فیلم بیشتر باشد، فیلم را فیلم بهتری می‌دانند و هر قدر تک سکانس‌ها کمتر انتظارشان را برآورده کند، کمتر از فیلم خوششان می‌آید. این گروه یک ویژگی اصلی دارند. اینکه می‌توانند فیلم را از هر کجا تا هر کجایش ببینند. مثلا اگر اول فیلم دیر به سینما برسند برایشان چندان مهم نیست. همچنین به راحتی می‌توانند وسط فیلم از سالن بزنند بیرون و آبی به سر و صورت بزنند و بعد از چند دقیقه دوباره برگردند. البته هر یک از افراد این گروه هم الزاما از یک چیز خوششان نمی‌آید. بعضی‌ها با شوخی‌ها به قول معروف قسمت‌های خنده دار فیلم حال می‌کنند. بعضی دیگر ممکن است از اکشن و بزن بزن به وجد بیایند. بعضی دیگر ممکن است تعقیب و گریز و صحنه‌های اتومبیل رانی آنچنانی را بپسندند. با این حال همه این افراد در یک چیز مشترک اند. اینکه فیلم برایشان همین مجموعه سکانس‌ها است. البته برای کامل شدن رضایت این گروه لازم است که فیلم یک حداقل چفت و بست داستانی داشته باشد تا این سکانس‌های کنار هم برایشان معنا داشته باشد. اما آنچه اسباب لذتشان می‌شود، اغلب تک سکانس‌ها است.

گروه دوم
اما گروه دوم فیلم را به عنوان یک کل می‌نگرند. کلی که گرچه جز با کنار هم قرار گرفتن اجزائش بدست نیامده، با این حال مفهوم و هویتی فراتر از تک تک سکانس‌هایش یافته است. برای این گروه هر سکانس با همه سکانس‌های قبل و بعدش است که معنا دارد. از این رو است که برای این گروه مهم است که از ب بسم الله تا تیتراژ پایان فیلم همه را ببینند و چیزی را از دست ندهند. از این دید سکانسی که شاید در نگاه اول و به خودی خود بی ربط به نظر آید، در کلیت فیلم ممکن است جایگاه درست و قابل قبولی داشته باشد. البته بین افراد این گروه هم مانند گروه قبل، سلیقه‌های شخصی نیز حاکم است که باعث اختلاف نظر ایشان نسبت به یک فیلم می‌شود.

گاهی این دو گروه زیر یک چتر جمع می‌شوند. این وقتی است که فیلم دارای داستانی گیرا و گرم است که خود را به تماشاگر تحمیل می‌کند و وادارش می‌کند که بخواهد بداند بعدش چه می‌شود. اینجا است که به مدد داستان خوب، آدمها با هر نوع نگاهی با فیلم همراه می‌شوند.

سوال آخر اینکه این وسط بالاخره جایگاه فیلم خوب کجاست؟ و حق با کدام گروه است؟ به نظر من هیچ از این دو نگاه به تنهایی کافی نیست. گرچه کلیت فیلم مهم است اما لذت و شوق فیلم دیدن نتیجه تک سکانس‌ها است. جزئیات فیلم است که باعث می‌شود آدم از دیدنش خسته نشود و با علاقه دنبالش کند. از این منظر تماشاگری هم که تنها به یکی از این دو گروه تعلق دارد تماشاگر کاملی نیست. تماشاگر خوب ( یا تماشاگر فیلم خوب ) کسی است که هم از جزئیات و هم از همه‌ی فیلم لذت می‌برد. پس گروه سومی‌ هم در کار است. گروهی که همانقدر که کلیت برایش مهم است، جزئیات نیز اهمیت دارد.

۱ نظر:

سجاد گفت...

من فکر میکنم جزو گروه سوم این دسته بندی شما هستم!