۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

پالايش تاریخ

در خبرها خواندم که آموزش و پرورش قرار است پادشاهان را از کتاب‌های تاریخ راهنمایی و دبیرستان حذف کند و به جایش بوعلی سینا و خواجه نصیر و به قول خودشان چهره‌های تمدن‌ساز را بگنجاند. این هم از عجایب روزگار است. یکی نیست بگوید که آخر این که دیگر نشد تاریخ. پادشاهان را اگر از تاریخ ایران حذف کنند دیگر چه می‌ماند؟ تاریخی که حمله مغول و نادرشاه و آغامحمدخان و ناصرالدین شاه ندارد که دیگر اسمش تاریخ نیست. بوعلی سینا و خواجه نصیر روی سر ما جا دارند البته و احترامشان محفوظ. اما کتابی که فقط قرار است از این دست افراد بگوید دیگر اسمش را نباید تاریخ گذاشت. بهتر است بگوییم شخصیت های گل و گلاب تاریخ ایران. یا زندگینامه خوبان و همه‌چیزتمامان. یا دست کم گلچین تاریخ ایران. در واقع بهتر است این خبر را اینگونه تصحیح کرد که قرار است بطور کلی کتاب تاریخ از مدارس حذف شود و کتاب جدیدی با یکی از عناوینی که گفته شد، یا مانند آن، جایگزین آن شود. بله، اینطور بهتر است!

تاریخ همین است که هست. نمی‌شود که عوضش کرد یا بصورت دلبخواه و گزیده گزیده آموزش داد. اتفاقا اگر قصد آموزش مستقیم هم در کار باشد، بودن شخصیت‌های منفی شاید بار آموزشی بیشتری داشته باشد. مگر لقمان حکیم نبود که می‌گفت ادب از بی‌ادبان باید آموخت. اصلا بدون شخصیت‌های بد تاریخ شخصیت‌های خوب هم ارزش خود را از دست خواهند داد. خوب کنار بد است که جلوه دارد. وگرنه می‌شود مثل انبوه فیلم‌ها و سریالهای تلویزیونی که شخصیت‌های منفی‌اش آنقدر بی‌حال و آبکی است که آدم خوبه پيشش رنگ می‌بازد. اگر امام علی سریال خوبی بود دلیلش حضور شخصیتی مثل ولید بود. همین جومونگ خودمان! اگر تک و تنها می‌رفت و می‌زد و بی دردسر همه جا را آباد و آزاد می‌کرد که دیگر دیدن نداشت. جومونگ وقتی جومونگ است که یک آدم قلدر درست و حسابی روبرویش ایستاده باشد.

یادم است زمانی که مدرسه می‌رفتم تاریخ از عذاب‌آورترین درس‌ها بود که همه به زور و به قصد نمره می‌خواندیم و بعد از امتحان هم دریغ از یک کلمه که به یاد کسی مانده باشد. این را همه می‌گفتند و می‌گویند که تاریخ را باید مثل داستان یاد داد تا خواننده با علاقه بخواند و بعد از خواندن با نسیمی که به کله‌اش خورد از یادش نبرد. داستان یعنی درام و درام یعنی کشمکش. یعنی آدم خوب در برابر آدم بد. یعنی نمایش نیک‌دلی های یکی و مکر و فریب‌های دیگری. اینطور است که خواندن تاریخ دلپذیر می‌شود و در ذهن ماندگار می‌شود. پاگیری چنین آموزشی در مدارس دریغی است که تا به امروز باقی است. با این حال آنچه مهمتر است وفاداری به تاریخ است. اگر تاریخ داستان‌وار بیان نمی‌شود، دست‌کم نباید دور از واقعیت باشد. ضروری است که آنچه به نام تاریخ آموخته می‌شود واقعا همانگونه باشد که رخ داده است. نه اینکه با کم و زیاد و دستچین شده و به قصد رساندن پیامی خاص و از پیش تعیین شده. تاریخ تاریخ است. خوب یا بد. یا نباید درسش داد، یا اگر درس داده می‌شود باید بی‌کم و کاست گفته شود. قضاوت را باید به خواننده سپرد. جای نگرانی نیست. مگر نه اینکه آدمیزاد سرشتش نیکی‌گرا است؟ تاریخ همه جایش آموختنی است. چه بوعلی سینا و ابوریحان و امیرکبیر، چه چنگیز و آغامحمدخان و دیگران. از ما گفتن بود!

۴ نظر:

Unknown گفت...

خوب گفتی، اما کو گوش شنوا!؟
همین!

عيار تنها گفت...

سالها بعد كودكي در كتاب تاريخش مي‌خواند : در دهه هاي 1380 و 1390 پسركي بود يار مه و مهتاب! اين پسرك هر چه كتابهاي تاريخ را مي‌خواند فرقي بين خودش و بو علي سينا پيدا نمي كرد. تا اينكه دوستي به او گفت كه «برو بازارچه كتاب انقلاب، از پله هاي نمور و تاريك پاساژ عهد قجر برو طبقه زير زمين، يكسري كتاب حراج كردن، بگرد ببين چي گيرت مياد!» پسرك رفت و گشت كتابي يافت درباره غزنويان. بعد كه فهميد غزنويان يك سلسه پادشاهي بوده اند و پادشاه غزنوي هم عصر بوعلي عجب آدم كم خردي بوده تازه فهميد كه ابوعلي سينا در زمان خودش عجب اعجوبه‌اي كه نبوده! ...

نتيجه تاريخي يك: در سالهاي بعد تاريخ را «داستان وار» روايت خواهند كرد. (;
نتيجه تاريخي دو: تاريخ تمام آن چيزيست كه به نسل بعد مي‌رسد و هيچ وقت هم تمام يك نسل حرفشان يكي نيست كه نسل بعد فقط يك صدا را بشنود.
نتيجه اخلاقي : پس بيخود زور نزنيد كه تاريخ را عوض كنيد!

--------
نثر روان و ستودني اي داري
(:

paspars گفت...

دوست عزيز، در مورد نثر لطف داريد. در واقع چوبكاري مي فرماييد ;)
به هرحال خوشحالم و ممنون :)

بنده گفت...

سلام. در این باره، پستی در وبلاگم نوشتم که شاید جالب باشه.