۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

معجزه

خدایا! یه معجزه. برای من هم یه معجزه بفرست... مثل ابراهیم... شاید معجزه من یه حرکت کوچیک بیشتر نباشه... یه چرخش، یه جهش. یه این طرفی، یه اون طرفی...
هامون- داریوش مهرجویی

خدایا! یه معجزه. بی زحمت برای من هم یکی بفرست.
چی؟ راه ها بسته است؟ از آسمان به زمین هم پلیس راه و گشت گذاشته‌اند کامیون‌های حامل معجزه را می‌گردند و نمی‌گذارند رد بشوند؟ ای بابا! خب یک کاری بکن. یک توپی، تشری. ناسلامتی خدایی! همینجوری دست روی دست گذاشتی؟ چی؟ بلندتر بگو... نمی‌شنوم...

بعضی‌ها معتقداند، یک روز خوب می‌یاد... نمی‌دانم. من که دیگر باور ندارم به این زودی‌ها و برای ما از این خبرها باشد. مگر با یک معجزه که یک جوری، از یک راهی سربرسد. یک حرکت کوچیک، یه چرخش، یه جهش، یه این طرفی، یه اون طرفی...

۱ نظر:

علی گفت...

همه انگار منتظر یک معجزه هستند، اما انگار کار ما از معجزه گزشته است...
همین!