۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

پیشگویی اجاره نشین ها

دیشب بعد از سال‌ها دوباره نشستم و فیلم اجاره نشین‌ها، کمدی محشر داریوش مهرجویی را تماشا کردم. کمدی‌ای که این بار برایم تلخ‌تر از همیشه بود. به نظرم این فیلم یک پیشگویی تمام عیار است. نیاز به گفتن نیست که ساختمان درب و داغان مهرجویی با آن در و دیوار نمناک و لوله‌های ترکیده و در و پیکر لرزان، جایی جز ایران خودمان نیست. ایرانی که هرکس یک گوشه‌اش را گرفته و زور می‌زند تا سهم بیشتری از آن را مال خود کند. غافل از اینکه وقتی این ساختمان فرو بریزد، روی سر همه، کوچک و بزرگ، خراب می‌شود.

اینطور به نظر می‌رسد که ساختمان خرابه ما هم دارد به آخرهای فیلم نزدیک می‌شود و آماده فروریختن است. نمود عینی‌اش همین تب زمین لرزه‌ای است که به جان خلایق افتاده. اما بدبختانه ما نشانه‌ها را نمی‌بینیم. مثل آدمهای فیلم که تا ساختمان روی سرشان خراب نشد، دست از لجبازی نکشیدند، ما هم بی‌توجه به جای سستی که بر آن ایستاده‌ایم برای اینکه سقف همسایه طبقه پایینی را روی سرش خراب کنیم، کلنگ زیر پای خود می‌زنیم.

یعنی می‌شود قبل از آنکه دیر شود این قداره کشی و اره دادن و تیشه گرفتن تمام شود؟ یعنی می‌شود آدم‌ها کمی دورتر از نوک دماغ خود را هم ببینند؟ می‌شود بفهمند که در این لحظه خاص، بودن‌شان بسته به بودن دیگران است و همه با هم باید به فکر سفت کردن زمین زیر پا و سقف بالای سر خود باشند؟ که با هر دین و مرام و مسلک باید یک بار هم که شده کنار هم بایستند؟

کاش بشود آخر فیلم ما هم مثل اجاره نشین ها خون از دماغ کسی نریزد.

هیچ نظری موجود نیست: