این سیصدمین پست این وبلاگ است. جالب اینکه این پست تقریبا با سالگرد وبلاگ مقارن شده. 16 مهر 1385 بود که اولین پست را در این وبلاگ نوشتم. سیصد پست برای چهار سال وبلاگ نویسی اصلا عدد افتخار آفرینی نیست. کما اینکه خود این وبلاگ هم همچین آش دهان سوزی نیست و چندان مایه افتخار نیست و گمان نمیکنم بود و نبودش به حال کسی فرق کند. به هرحال این وبلاگ هرچه هست، همه بضاعت من است. با این سواد اندک و وقت کم و گرفتاریهای روزمره. خیلی از این 300 نوشته خزعبلاتاند. تک و توک شان شاید بدک نبوده نباشند. با این حال هرچه نوشتم ، بد یا خوب، شک ندارم که صادقانه بوده است. دست کم در زمان نوشته شدن. البته خودسانسوری زیاد کرده و میکنم. به دلیل ترس های جورواجوری که دور و برمان هست. در واقع از هر صد تا چیزی که میخواهم بنویسم، تنها یکیاش را مینویسم و آن هم با زدن سر و ته و گوشه و کنار موضوع. چارهای نیست، فعلا اوضاع ما هم اینجوری است دیگر.
تعداد خوانندگان این وبلاگ زیاد نیست. این را از تعداد کامنتهای آن میشود فهمید. از این نظر متاسفم. راستش مخاطب زیاد داشتن را خیلی دوست دارم و برایش تا آنجا که بتوانم تلاش میکنم. با این حال این برایم همه چیز نیست. یعنی به قصد خوش آیند مخاطب نمینویسم. وبلاگهای پرمخاطب را دیدهام و فوت و فن جذب مخاطب را خواندهام. با این حال سعی نمیکنم آنها را سراسر، الگو کنم. چون اول وقتش را ندارم و دیگر اینکه دوست ندارم وبلاگم تبدیل شود به یک مجله فنآوری یا سینمایی و غیره. نمیخواهم این شخصی بودن وبلاگ را از دست بدهم. دوست دارم بتوانم هروقت دلم گرفت بیایم و دست به دامن این وبلاگ شوم. راستش بیشتر از اینکه برای مخاطب بنویسم برای خودم مینویسم و لذتی که از این کار میبرم. شاید به همین دلیل است که با وجود مخاطب کم همچنان اینجا را سرپا نگه داشتهام. به قول مهرجویی بزرگ، بخاطر کوزه به سرها مینویسم! با همین سبک و سیاق وبلاگ داری هم دوستان و خوانندگانی دارم، هرچند اندک، که به اینجا سر میزنند. سپاسگزار و مخلص همهشان هستم.
راستش نمیخواهم نوشته سالگرد بنویسم. یک سفره خالی که هفت دست آفتابه و لگن نمیخواهد. فقط به بهانه شماره روند این پست و نزدیکی به سالگرد وبلاگ، خواستم این پست یک ذره متفاوت باشد. همین و بس.
تعداد خوانندگان این وبلاگ زیاد نیست. این را از تعداد کامنتهای آن میشود فهمید. از این نظر متاسفم. راستش مخاطب زیاد داشتن را خیلی دوست دارم و برایش تا آنجا که بتوانم تلاش میکنم. با این حال این برایم همه چیز نیست. یعنی به قصد خوش آیند مخاطب نمینویسم. وبلاگهای پرمخاطب را دیدهام و فوت و فن جذب مخاطب را خواندهام. با این حال سعی نمیکنم آنها را سراسر، الگو کنم. چون اول وقتش را ندارم و دیگر اینکه دوست ندارم وبلاگم تبدیل شود به یک مجله فنآوری یا سینمایی و غیره. نمیخواهم این شخصی بودن وبلاگ را از دست بدهم. دوست دارم بتوانم هروقت دلم گرفت بیایم و دست به دامن این وبلاگ شوم. راستش بیشتر از اینکه برای مخاطب بنویسم برای خودم مینویسم و لذتی که از این کار میبرم. شاید به همین دلیل است که با وجود مخاطب کم همچنان اینجا را سرپا نگه داشتهام. به قول مهرجویی بزرگ، بخاطر کوزه به سرها مینویسم! با همین سبک و سیاق وبلاگ داری هم دوستان و خوانندگانی دارم، هرچند اندک، که به اینجا سر میزنند. سپاسگزار و مخلص همهشان هستم.
راستش نمیخواهم نوشته سالگرد بنویسم. یک سفره خالی که هفت دست آفتابه و لگن نمیخواهد. فقط به بهانه شماره روند این پست و نزدیکی به سالگرد وبلاگ، خواستم این پست یک ذره متفاوت باشد. همین و بس.