چه حکایتی است که تا یک نفر کارش میگیرد و مردم بهاش توجه میکنند، زود یک عده شاخکهایشان فعال میشود واسه بهانه جویی و خرده گیری؟ نمونهاش همین سریال قهوه تلخ مهران مدیری که استقبال مردم ازش بینظیر بوده و این روزها نقل مجالس است. اگر این سریال را دنبال کرده باشید میدانید که مدیری در آغاز قسمت اول چند کلامی با بیننده صحبت میکند و با قسم و آیه و جان من و جان تو، از بینندگان میخواهد که قهوه تلخ را کپی نکنند. همین شد دستمایه اولین بهانه جوییها. درست فردای روزی که قسمت اول این سریال پخش شد، بعضیها، سرخوش از اینکه دارند مچ مهران مدیری را می گیرند و او را رسوا میکنند، به ترانه تیتراژ آغاز سریال گیر دادند که چرا مدیری در تیتراژ، ترانه "امشب شب مهتابه" را خوانده و اسمی از سازندهاش نبرده است و او را که بینندگانش را به رعایت کپی رایت فرا خوانده بود، متهم کردند به نقض کپی رایت. خب البته من هم موافقم که خوب بود مهران مدیری در تیتراژ سریالاش اسمی از سازندگان این ترانه هم میبرد. اما گمان نمیکنم کسی پیدا شود که نداند مدیری "امشب شب مهتابه" را خودش نساخته است. این یک ترانه فولکلور است که بارها و بارها خوانده شده و باز هم خوانده خواهد شد. هیچ کس هم نمیتواند آن را قبضه کند و ادعا کند که مال او است. مگر اینکه یک دفعه همه ملت همزمان آلزایمر بگیرند و یادشان برود که ترانه "امشب شب مهتابه" ای هم قبلا بوده است.
گیر بعدی به سریال بعد از قسمت سوم داده شد. وقتی که خط کلی قصه معلوم شد. بعضی ها که دوباره حس مچ گیری خون شان زده بود بالا با دیدن قسمت سوم شستشان خبردار شد که ای دل غافل ، این که همان قصه "ماشاله خان در بارگاه هارون الرشید" ایرج پزشکزاد است. خلاصه دوباره داغ دلشان تازه شد که مدیری نابکار، تو که خودت اوستای نقض کپی رایتی چطور از مردم می خواهی که قهوه تلخات را کپی نکنند؟ اما آنها که ماشاله خان را خواندهاند میدانند که تمام شباهت این کتاب با قهوه تلخ مدیری، همان سفر شخصیت اصلی به گذشته است و بس. اصولا سفر در تاریخ (گذشته و آینده) یک تم جذاب در تاریخ سینما است که بسیار مورد استفاده قرار گرفته و فیلمهای زیادی با این تم ساخته شدهاند. اگر اینطور باشد اصولا هر فیلمی که قرار است ساخته شود باید یک لیست بلندبالا در ابتدای آن بعنوان آثاری که یک جوری از آنها الهام گرفتهاند نمایش داده شود. با این اوصاف مثلا در سینمای هند با توجه به شباهت ها و موتیفهای همیشگی، هر فیلمی باید به کل سینمای هند از اولین فیلم ساخته شده تا آخرین آن ادای احترام کند.
و اما گیر تازه به قهوه تلخ مدیری: تشکل حامیان حیوانات به دلیل استفاده از پوست حیوانات در سریال قهوه تلخ، از آن انتقاد کرد. اینجوری!
من میگویم بیایید ما هم یک گیری بدهیم حالا که بازارش گرم است.
مثلا میشود به تبلیغات منفی و غیرانسانی این سریال علیه بادنجان، این میوه! خوشمزه و خوشترکیب اعتراض کرد.
یا همه خانمهایی که اسمشان شکوفه است به این نره غول قهوه تلخ اعتراض کنند.
کلا سعی کنید اعتراض کنید... به چی اش زیاد مهم نیست!
گیر بعدی به سریال بعد از قسمت سوم داده شد. وقتی که خط کلی قصه معلوم شد. بعضی ها که دوباره حس مچ گیری خون شان زده بود بالا با دیدن قسمت سوم شستشان خبردار شد که ای دل غافل ، این که همان قصه "ماشاله خان در بارگاه هارون الرشید" ایرج پزشکزاد است. خلاصه دوباره داغ دلشان تازه شد که مدیری نابکار، تو که خودت اوستای نقض کپی رایتی چطور از مردم می خواهی که قهوه تلخات را کپی نکنند؟ اما آنها که ماشاله خان را خواندهاند میدانند که تمام شباهت این کتاب با قهوه تلخ مدیری، همان سفر شخصیت اصلی به گذشته است و بس. اصولا سفر در تاریخ (گذشته و آینده) یک تم جذاب در تاریخ سینما است که بسیار مورد استفاده قرار گرفته و فیلمهای زیادی با این تم ساخته شدهاند. اگر اینطور باشد اصولا هر فیلمی که قرار است ساخته شود باید یک لیست بلندبالا در ابتدای آن بعنوان آثاری که یک جوری از آنها الهام گرفتهاند نمایش داده شود. با این اوصاف مثلا در سینمای هند با توجه به شباهت ها و موتیفهای همیشگی، هر فیلمی باید به کل سینمای هند از اولین فیلم ساخته شده تا آخرین آن ادای احترام کند.
و اما گیر تازه به قهوه تلخ مدیری: تشکل حامیان حیوانات به دلیل استفاده از پوست حیوانات در سریال قهوه تلخ، از آن انتقاد کرد. اینجوری!
من میگویم بیایید ما هم یک گیری بدهیم حالا که بازارش گرم است.
مثلا میشود به تبلیغات منفی و غیرانسانی این سریال علیه بادنجان، این میوه! خوشمزه و خوشترکیب اعتراض کرد.
یا همه خانمهایی که اسمشان شکوفه است به این نره غول قهوه تلخ اعتراض کنند.
کلا سعی کنید اعتراض کنید... به چی اش زیاد مهم نیست!
۲ نظر:
حالا که بساط گیر بازاره... تو خجالت نمی کشی اسم وبلاگت درخت گلابی از بادمجان تعریف می کنی!
خارج از شوخی:
این هم از مشخصات فرهنگ ما است.به قول قدیمی ها در چشم که بیایی،عیب جویی ها شروع می شود!
موضوع فقط قهوه تلخ هم نیست، هر قهرمان یا نخبه یا آدم معروفی داشته ایم در همان زمان مشهور شدن، مدعیانی هم پیدا شده اند که فقط انگار وظیفه سیاه کردن آنها را دارند.
این قضیه زیاد هم طول نمی کشد، وقتی آن طرف مرد، آنوقت قدیس می شود و از هر عیب و نقصی مبرا.
ماییم دیگر، چه کارمان می شود کرد!؟
همین!
بالاخره اینهم از مضرات بسیار فرهیخته و روشنفکر داشتنه دیگه .
دمت گرم .
دوستت : ناجور
ارسال یک نظر