دماغ به سبک ایرانی نام فیلم مستندی است به کارگردانی مهرداد اسکوئی که درسال 2006 ساخته شده. این مستندی است که به موضوع اپیدمی عملهای بینی در ایران میپردازد و سر و صدای زیادی به پا کرده و اسم و رسمی به هم زده است. همچنین در جشنوارههای گوناگون جهانی شرکت کرده است.
به دلیل چیزهایی که درباره این فیلم شنیده بودم، مشتاق بودم این فیلم را ببینم. با اینکه اصولا فیلم مستند بین نیستم و درباره نقد مستند و خوب و بد این گونه فیلمها هم خودم را صاحبنظر نمیدانم، با اینحال بعنوان یک بیننده عادی از این فیلم خوشم نیامد. البته سعی میکنم خودم را از پیش زمینههای ذهنی که از قبل نسبت به این فیلم داشتم خلاص کنم. راستش انتظار داشتم دماغ به سبک ایرانی لحن طنز داشته باشد. چیزی شبیه "تهران انار ندارد". شاید دلیل این فکر، نام این فیلم بود و اینکه به نظرم این موضوع بسیار جا برای پرداخت طنزآمیز داشت و منطقیترین نوع رویکرد به این موضوع را رویکرد طنز میدانستم. همین باعث شد که هنگام برخورد با این فیلم جا خوردم. به هرحال سعی میکنم درباره این فیلم فارغ از این پیش زمینه ذهنی نظر بدهم.
فیلم بر اساس مصاحبه با آدمها شکل میگیرد. سازنده سعی کرده به هرجا که ربطی به موضوع عمل بینی داشته سری بزند. از بیمارستان و مطب پزشکان جراح زیبایی گرفته تا مدرسه دخترانه. او با افراد متقاضی جراحی، با پزشکان، با عمل کردهها و دختران و پسران نوجوان مصاحبه کرده است. سازنده سعی کرده هنگام مصاحبهها فقط نظرات مصاحبه شونده را بشنود و سعی نمیکند با سوال و جواب بحث ایجاد کند و موضوع را بسط دهد و جهت گیری کند. همین مساله شاید این توهم را ایجاد کند که سازنده جانب بیطرفی به موضوع را نگه داشته است. با این حال از همان ثانیه اول، سازنده با نمایش تصاویر جنگ ایران و عراق رسما موضع خود را اعلام میکند. همچنین در فیلم مصاحبه هایی با برخی روحانیون وجود دارد. روحانیونی که نظراتشان از پیش مشخص است و هم مصاحبه کننده و هم بیننده میدانند که ایشان چه خواهند گفت. سازنده با این ترفند میخواهد رابطه جراحیهای بینی را با دورافتادن از باورهای مذهبی جوانان مطرح کند. هرچند در فیلم اغلب از این مساله بعنوان نبود هویت در جوانان نام برده میشود. با این حال از آنجا که همه مصاحبه شوندگان مخالف، روحانیون هستند و ایشان هم قشر مذهبی جامعه را نمایندگی میکنند (نه لزوما همه هویتمندان جامعه را) مستند دماغ به سبک ایرانی آشکارا دلیل جراحیهای بینی را نبودن مذهب و البته دور افتادن از فضا و حال و هوای جنگ میداند. یکی از مصاحبه شوندگان چنین اعلام نظر میکند که "جنگ، نعمت است". حال این سوال پیش میآید که بسیاری کشورهای دیگر با آنکه نه جنگی داشتهاند و نه باورهای مذهبیشان آنقدر که ما می گوییم قوی است، چرا میزان جراحیهای زیبایی میان مردم شان کمتر از ما است؟ منظور من از نوشتن اینها این نیست که من با عمل بینی موافقم. اتفاقا من از مخالفان این مساله و سایر عمل های به اصطلاح زیبایی هستم. مشکل من با رویکرد سطحی فیلم است که تقصیر همه بیهویتی جوانان را دورشدن از مذهب و جنگ میداند.
تا اینجا هرچه گفتم بحث محتوا بود. اما از دید ساختاری هم این فیلم به نظرم چندان موفق نیست. باز هم تکرار میکنم که در زمینه مستند به هیچ وجه خودم را صاحبنظر نمیدانم. با این حال حداقل انتظارم این است که این فیلم که زمانش نیز چندان طولانی نیست (زیر یک ساعت) بتواند بیننده را سرجایش بنشاند و خسته نکند. اما شخصا هنگام دیدن فیلم حوصلهام سر رفت و از نیمهی آن برای تمام شدناش لحظه شماری میکردم. یکی از دلایل این مساله به نظرم نوع مصاحبهها است. مصاحبه کننده از بوجود آوردن چالش پرهیز کرده و از اغلب آدمها تنها یک نظر پرسیده و یک جواب گرفته است. فیلم هیچ چیز، حتی یک کلمه فراتر از آنچه تماشاگر انتظار دارد بشنود، ارائه نمیدهد. در مصاحبهها هم هیچ چالشی وجود ندارد که بیننده را جذب کند. تنها قسمتهایی که کمی جذاب است مصاحبه با دختران دبیرستانی است که به دلیل شر و شور و روحیات جوانانهشان، پاسخهای کم و بیش جالبی به مصاحبه کننده دادهاند. همین. جز این فیلم هیچ جذابیتی برای بیننده ندارد و هیچ شور و شوقی در بیننده ایجاد نمیکند. راستی فیلم یک چیز خوب دیگر هم دارد، حضور نصرت کریمی. حیف که چند ثانیه بیشتر نیست.
به نظرم موضوع جراحی های بینی موضوع جذابی است که جا برای کارهای بیشتر و بهتر دارد. مخصوصا همانطور که گفتم طنز برای چنین موضوعی خوب جواب میدهد. امیدوارم باز هم مستندسازان به سراغ این موضوع بروند و البته این بار فیلمی بسازند که بشود راحتتر تماشایش کرد و فقط خوراک این جشنواره و آن جشنواره نباشد.
به دلیل چیزهایی که درباره این فیلم شنیده بودم، مشتاق بودم این فیلم را ببینم. با اینکه اصولا فیلم مستند بین نیستم و درباره نقد مستند و خوب و بد این گونه فیلمها هم خودم را صاحبنظر نمیدانم، با اینحال بعنوان یک بیننده عادی از این فیلم خوشم نیامد. البته سعی میکنم خودم را از پیش زمینههای ذهنی که از قبل نسبت به این فیلم داشتم خلاص کنم. راستش انتظار داشتم دماغ به سبک ایرانی لحن طنز داشته باشد. چیزی شبیه "تهران انار ندارد". شاید دلیل این فکر، نام این فیلم بود و اینکه به نظرم این موضوع بسیار جا برای پرداخت طنزآمیز داشت و منطقیترین نوع رویکرد به این موضوع را رویکرد طنز میدانستم. همین باعث شد که هنگام برخورد با این فیلم جا خوردم. به هرحال سعی میکنم درباره این فیلم فارغ از این پیش زمینه ذهنی نظر بدهم.
فیلم بر اساس مصاحبه با آدمها شکل میگیرد. سازنده سعی کرده به هرجا که ربطی به موضوع عمل بینی داشته سری بزند. از بیمارستان و مطب پزشکان جراح زیبایی گرفته تا مدرسه دخترانه. او با افراد متقاضی جراحی، با پزشکان، با عمل کردهها و دختران و پسران نوجوان مصاحبه کرده است. سازنده سعی کرده هنگام مصاحبهها فقط نظرات مصاحبه شونده را بشنود و سعی نمیکند با سوال و جواب بحث ایجاد کند و موضوع را بسط دهد و جهت گیری کند. همین مساله شاید این توهم را ایجاد کند که سازنده جانب بیطرفی به موضوع را نگه داشته است. با این حال از همان ثانیه اول، سازنده با نمایش تصاویر جنگ ایران و عراق رسما موضع خود را اعلام میکند. همچنین در فیلم مصاحبه هایی با برخی روحانیون وجود دارد. روحانیونی که نظراتشان از پیش مشخص است و هم مصاحبه کننده و هم بیننده میدانند که ایشان چه خواهند گفت. سازنده با این ترفند میخواهد رابطه جراحیهای بینی را با دورافتادن از باورهای مذهبی جوانان مطرح کند. هرچند در فیلم اغلب از این مساله بعنوان نبود هویت در جوانان نام برده میشود. با این حال از آنجا که همه مصاحبه شوندگان مخالف، روحانیون هستند و ایشان هم قشر مذهبی جامعه را نمایندگی میکنند (نه لزوما همه هویتمندان جامعه را) مستند دماغ به سبک ایرانی آشکارا دلیل جراحیهای بینی را نبودن مذهب و البته دور افتادن از فضا و حال و هوای جنگ میداند. یکی از مصاحبه شوندگان چنین اعلام نظر میکند که "جنگ، نعمت است". حال این سوال پیش میآید که بسیاری کشورهای دیگر با آنکه نه جنگی داشتهاند و نه باورهای مذهبیشان آنقدر که ما می گوییم قوی است، چرا میزان جراحیهای زیبایی میان مردم شان کمتر از ما است؟ منظور من از نوشتن اینها این نیست که من با عمل بینی موافقم. اتفاقا من از مخالفان این مساله و سایر عمل های به اصطلاح زیبایی هستم. مشکل من با رویکرد سطحی فیلم است که تقصیر همه بیهویتی جوانان را دورشدن از مذهب و جنگ میداند.
تا اینجا هرچه گفتم بحث محتوا بود. اما از دید ساختاری هم این فیلم به نظرم چندان موفق نیست. باز هم تکرار میکنم که در زمینه مستند به هیچ وجه خودم را صاحبنظر نمیدانم. با این حال حداقل انتظارم این است که این فیلم که زمانش نیز چندان طولانی نیست (زیر یک ساعت) بتواند بیننده را سرجایش بنشاند و خسته نکند. اما شخصا هنگام دیدن فیلم حوصلهام سر رفت و از نیمهی آن برای تمام شدناش لحظه شماری میکردم. یکی از دلایل این مساله به نظرم نوع مصاحبهها است. مصاحبه کننده از بوجود آوردن چالش پرهیز کرده و از اغلب آدمها تنها یک نظر پرسیده و یک جواب گرفته است. فیلم هیچ چیز، حتی یک کلمه فراتر از آنچه تماشاگر انتظار دارد بشنود، ارائه نمیدهد. در مصاحبهها هم هیچ چالشی وجود ندارد که بیننده را جذب کند. تنها قسمتهایی که کمی جذاب است مصاحبه با دختران دبیرستانی است که به دلیل شر و شور و روحیات جوانانهشان، پاسخهای کم و بیش جالبی به مصاحبه کننده دادهاند. همین. جز این فیلم هیچ جذابیتی برای بیننده ندارد و هیچ شور و شوقی در بیننده ایجاد نمیکند. راستی فیلم یک چیز خوب دیگر هم دارد، حضور نصرت کریمی. حیف که چند ثانیه بیشتر نیست.
به نظرم موضوع جراحی های بینی موضوع جذابی است که جا برای کارهای بیشتر و بهتر دارد. مخصوصا همانطور که گفتم طنز برای چنین موضوعی خوب جواب میدهد. امیدوارم باز هم مستندسازان به سراغ این موضوع بروند و البته این بار فیلمی بسازند که بشود راحتتر تماشایش کرد و فقط خوراک این جشنواره و آن جشنواره نباشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر