میگویند فیلمهای خوب تاریخ مصرف ندارند. در این نوشته به شما ثابت خواهم کرد که اینطور نیست. برای اثبات این مساله، از برهان خلفی استفاده میکنم که این روزها حی و حاضر پیش چشم همه ماست. همین فیلم جدایی نادر از سیمین را میگویم که به احتمال فراوان آن را دیدهاید، اگر ندیدهاید لابد یا خواجه حافظ شیرازی میباشید یا نمیباشید. به هرحال این یک فیلم کاملا تاریخ مصرفدار است. در عین حال که فیلم خوبی هم هست. این نظر شخص بنده نیست البته که بسیاری از منتقدان و تماشاگران چه در این ور آب و چه آن ور آب متفق القول بر این باوراند که جدایی نادر از سیمین فیلم خوبی است. وگرنه مشنگ نیستند که چپ و راست جایزه نثارش کنند. آخرینش همین گوی بلورین زیبا که بسیار باعث افتخار و سرفرازی ملت گردید و مشعوفمان نمود. کاندید اسکار هم که شد، آن هم در دو رشته. پس ناچاریم بپذیریم که جدایی نادر از سیمین فیلم خوبی است. اما همین فیلم خوب، چنان این روزها در سراشیبی سقوط آزاد افتاده و تاریخ مصرف ترکانده که در تاریخ بیسابقه بوده است. میپرسید چطور؟ عرض میکنم. اصلا اول شما به یک سوال بنده پاسخ دهید. به نظر شما این آقای نادرخان چند تا سکه مهر سیمین خانم کرده باشد خوب است؟ خب اگر این زوج از این مدلها بوده باشند که تاریخ تولد عروس و چیزهای از این دست را مهریه قرار دهند که دست کم هزار تا روی شاخش است. حالا ما میگوییم سیمین خانم خیلی در بند مادیات نبوده و واسه جوانیهای آقا نادر غش و ضعف میرفته و به چارصد پانصد تا رضایت داده باشد. خب با این اوضاع آشفتهی بازار و سکهای که قیمتش روز به روز که نه، دقیقه به دقیقه بالا میرود، آخر کدام مرد ابلهی فکر جدایی به مخیلهاش خطور میکند. حتی اگر فرض کنیم که آقا نادر و سیمین خانم از این زوجهای تریپ روشنفکری و رمانتیک بوده باشند و مثلا گل و بوته مهر هم کرده باشند، الان که نرخ همه چیز غیر از جون آدمیزاد به دلار محاسبه میشود، هزینه همین هم خودش خداد تومان میشود. پس واضح و مبرهن است که جدایی نادر از سیمین اگر با شرایط سه چهار ماه پیش منطقی بوده، الان دیگر هیچ چیزش با واقعیت منطبق نیست و به قول معروف تاریخ مصرفش گذشته. حتی میگویند خود آقای فرهادی هم متوجه این قضیه شده و مدتی است که شبانهروز و بیوقفه دارد روی فیلمش کار میکند تا آن را با شرایط روز منطبق کند. و گرنه اعضای آکادمی اسکار هشدار دادهاند که به دلیل تخیلی بودن، این فیلم را از بخش مسابقه خارج میکنند و خیلی اگر لطف کنند فقط در بخش جشنواره جشنوارهها و همراه با فیلمهای تخیلی دیگر از جمله گودزیلا علیه گیدورا و جک و ساقه لوبیا به نمایش خواهند گذاشت. به همین دلیل آقای فرهادی این روزها حسابی درگیر کار است. حتی ایشان قرار است نام فیلم را هم از جدایی نادر از سیمین به "بازگشت نادر و سیمین سر خانه و زندگی خودشان" تغییر دهد. بنابر گزارشاتی که از منابع محرمانه به دستمان رسیده خلاصه داستان "بازگشت نادر و سیمین" چنین چیزی خواهد بود:
نادر و سیمین در دادگاه نشستهاند و سیمین به قاضی میگوید آقای قاضی این نادر با من خارج نمیآید و نادر در جواب میگوید آقای قاضی من غلط بکنم روی حرف سیمین خانم حرف بزنم. من تعهد کتبی و محضری میدهم که هرکجا سیمین خانم بفرماید بنده در رکاب ایشان حاضر و آماده باشم. خارج که سهل است. شما فقط برق یکی از آن سکههای پشت قباله را نشان من بدهید تا ببینید چطور تا قله قاف تخته گاز میروم. اصلا خانم پاشو همین الان برویم خانه بار و بندیل را ببندیم و تا شب نشده راه بیافتیم. و بدین ترتیب سیمین و نادر با هم آشتی میکنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود و میرود پیکارش.
۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه
۱۳۹۰ دی ۲۷, سهشنبه
برای شادی بچه، برای سرگرمی بچه
امروز در مترو پسر ده یازده سالهای را دیدم که توی یک دست یک ساک کهنه و توی دست دیگرش مشتی خط کش کوچک رنگی با طرح حیوانات بود و همینطور که داشت طول واگن را طی میکرد و از میان مسافرها میگذشت با صدای بلند میگفت "شابلن بدهم، برای شادی بچه، برای سرگرمی بچه، بستهای هزار، برای شادی بچه، برای سرگرمی بچه".
آقای فرهادی، مواظب خودتان باشید
آقای اصغر فرهادی عزیز، دم شما گرم. بینهایت سپاسگزارم از اینکه باعث شدید نام ایران جایی و جوری برده شود که مایه سرافرازی است. گلدن گلوب حلالتان. به امید اسکار که دیگر حسابی به دستانتان نزدیک شده و چشمک میزند. الحق که نمایندهای شایسته برای کشورمان هستید. ممنون که خوش لباس میپوشید و جلوی این خارجیهای ندید بدید، تر و تمیز میگردید. بگذارید برای یک بار هم که شده ببینند ما واقعا چه شکلی هستیم. به امید موفقیت بعدی شما در مراسم اسکار. راستی یک خواهش دارم. قبل از آمدن به ایران، البته اگر گذرتان این طرفها افتاد، حتما کمی اسپند دود کنید و دور سر بگردانید. در کوچه پس کوچههای هالیوود هم بگردید ببینید آیا مغازهای، دکهای یا زیرپلهای پیدا میشود که چشم زخم بفروشد. اگر نیست، بفرمائید خودم از بازار تجریش چند عدد درشتش را میخرم و به آدرس شما پست میکنم. مبادا فراموش کنید. حتما قبل از آمدن به ایران خود را با انواع و اقسام ادوات ضد چشم، مجهز نمایید. بخصوص آن گوی زرین را خوب با ریسههای باباقوری بپوشانید. مبادا هنگامی که میخواهید از هواپیما پیاده شوید، هدف چشمهای دوربُرد و میان بُرد قرار گیرید و خدای نکرده پایتان بلغزد و گوی زرین از دستتان ول شده، صد تکه گردد. خودتان که بهتر میدانید. اینجا همه با هم دشمناند و کسی چشم ندارد موفقیت کسی راببیند. ممکن است خیلیها لجشان گرفته باشد از اینکه شما کنار آنجلینا جولی ایستادهاید و با برد پیت گپ زدهاید. برای کسانی که نهایت افتخارشان این است که از فلان هنرپیشه طنزهای شبانه روی یک تکه دستمال کاغذی امضایی گرفتهاند، شاید سنگین باشد که شما در جمعی نشستهاید که اسپیلبرگ و اسکورسیزی در آن حاضر بودهاند. درضمن مواظب آنها هم باشید که هر کس را که کمی برای مملکت وجهه میخرد، به دشمن وصل میکنند و همه اعتبار طرف را به حساب توطئه استکبار جهانی مینویسند. خلاصه اینکه نه گول چهره های خندان و "مبارک باد" گو را بخورید و نه بیخیال ابروهای درهم و چشمهای غضبناک بعضیها شوید. قبل از اینکه دیر شود چشم رخم را جدی بگیرید آقای فرهادی. چشم رخم را جدی بگیرید.
اشتراک در:
پستها (Atom)