دوست عزیزم خواسته برای یک بازی وبلاگی اخبار خوب بنویسیم. بازی دلپذیر و قشنگی است. هرچند باید اقرار کنم به همان اندازه سخت هم هست. خودش هم در پستش نوشته که این روزها فراوانی خبر بد است و خبر خوب کیمیا است. مجبور شدم به مغزم فشار بیاورم و حسابی بچلانماش تا چند قطره خبر خوب ازش بچکد.
خب خبر خوب اول، سلامتی است. خدا را شکر خودم و خانوادهام حال مان خوب است و این خودش کم چیزی نیست.
کارم هم بد نیست و با این اوضاع گرانی فعلا چرخ زندگی می چرخد. اصولا اگر یاد بگیریم چشم و گوش خود را روی خبرهای بد بسته نگه داریم به این نتیجه میرسیم که چیزی نسبت به پنج شش سال پیش عوض نشده. کافی است موقع خرید، اسکناسها را نشمرده بگذاریم کف دست فروشنده و قیمت را نپرسیم. کاری هم به اخبار رسانههای داخل و خارج نداشته باشیم. یک جورایی بزنیم توی فاز همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم.
خبر خوب دیگر اینکه چند وقتی است شروع کردهام به یوگا و چیزهای خوبی در این زمینه یاد گرفتهام که حالم را بهتر کرده است. احساس میکنم بعضی مشکلات مزمن روحی و جسمیام را حالا بهتر میتوانم کنترل کنم.
و اینکه همچنان روزی چند صفحه کتاب میخوانم و هفتهای یک دانه فیلم میبینم. با اینکه وقت آزاد زندگیام مثل باران تابستانی است. گاه و بی گاه و اندک میزند و وقتی میزند باید غنیمتش شمرد. سر را بالا گرفت و گذاشت همان یکی دو قطره بچکد روی سر و صورت آدم.
اخیرا چند تا کتاب تازه خریدهام و کتابخانه خانه که بسیار دوستش دارم و از جلویش ایستادم و تماشا کردن و به کتابهایش دست کشیدن و آنها را جابجا کردن، سیر نمیشوم کم کم دارد پر و پیمان میشود و کتابهای خوبی میشود درش پیدا کرد.
خبر خوب آخر اینکه پس از مدتها دو پست نسبتا متوالی در این وبلاگ گذاشتم. امیدوارم ادامه داشته باشد.
خب خبر خوب اول، سلامتی است. خدا را شکر خودم و خانوادهام حال مان خوب است و این خودش کم چیزی نیست.
کارم هم بد نیست و با این اوضاع گرانی فعلا چرخ زندگی می چرخد. اصولا اگر یاد بگیریم چشم و گوش خود را روی خبرهای بد بسته نگه داریم به این نتیجه میرسیم که چیزی نسبت به پنج شش سال پیش عوض نشده. کافی است موقع خرید، اسکناسها را نشمرده بگذاریم کف دست فروشنده و قیمت را نپرسیم. کاری هم به اخبار رسانههای داخل و خارج نداشته باشیم. یک جورایی بزنیم توی فاز همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم.
خبر خوب دیگر اینکه چند وقتی است شروع کردهام به یوگا و چیزهای خوبی در این زمینه یاد گرفتهام که حالم را بهتر کرده است. احساس میکنم بعضی مشکلات مزمن روحی و جسمیام را حالا بهتر میتوانم کنترل کنم.
و اینکه همچنان روزی چند صفحه کتاب میخوانم و هفتهای یک دانه فیلم میبینم. با اینکه وقت آزاد زندگیام مثل باران تابستانی است. گاه و بی گاه و اندک میزند و وقتی میزند باید غنیمتش شمرد. سر را بالا گرفت و گذاشت همان یکی دو قطره بچکد روی سر و صورت آدم.
اخیرا چند تا کتاب تازه خریدهام و کتابخانه خانه که بسیار دوستش دارم و از جلویش ایستادم و تماشا کردن و به کتابهایش دست کشیدن و آنها را جابجا کردن، سیر نمیشوم کم کم دارد پر و پیمان میشود و کتابهای خوبی میشود درش پیدا کرد.
خبر خوب آخر اینکه پس از مدتها دو پست نسبتا متوالی در این وبلاگ گذاشتم. امیدوارم ادامه داشته باشد.