در خبرها آمده که شخصیت عروسکی جیگر به دلیل بدآموزی رفتاری ممنوع التصویر شد. در این رابطه وظیفه خودم دیدم از ریزبینی و حواس جمعی مسئولان تلویزیون جهت رفع این شر عظیم از سر خانوادهها کمال تشکر را داشته باشم. اصولا از این دست شخصیتهای بدآموزنده و شبههناک از دیرباز در برنامههای کودک موجود بوده اما همیشه به دلیل بیدقتیهای مسئولان وقت زیرسبیلی رد میشدهاند. اما حالا که میبینم شرایط مهیا است، پیشنهاد حذف چند شخصیت دیگر را ارائه میکنم. باشد که مورد عنایت قرار گیرد که حتما میگیرد...
شلمان: مصداق کامل و تمام و کمال رفیق ناباب است. به دلیل اینکه اصلا نای تکان خوردن ندارد و همهاش در حال چرت زدن است. ممکن است بچهها یک وقت به این فکر بیافتند که دلیل این همه چرتی بودن چیست و به همین خاطر به جاهای بد بد کشیده شوند و معتاد شوند و اینها. خلاصه حذف شود بهتر است.
بامزی: چه معنی دارد موجودی با خوردن عسل خود را قوی کند. شدیدا بدآموزی دارد. بچهها باید یاد بگیرند به مدد توکل زورمند شوند. پیشنهاد میشود بجای بامزی مسابقات وزنه برداری آقای رضازاده پخش شود.
گوریل انگوری: چرا باید گوریل به آن گندگی با آن هیکل نکره همهاش روی سقف رنوی فسقلی بیگلی بیگلی بدبخت نشسته باشد. حالا اگر کمربند ایمنیاش را میبست باز یک چیزی. اما اینطوری دست کم صدهزارتومان جریمه روی شاخش است و تازه گواهینامه بیگلی بیگلی هم پیوست میشود.
تام و جری: این دو شخصیت که از سر تا ته شان بد آموزی است. با غلطک که از روی هم رد میشوند، دینامیت که برای هم کار میگذارند، قمه و چاقو هم که میکشند، آخر این هم شد برنامه کودک؟
دکتر ارنست: هی میگویند باید جلوی فرار مغزها را گرفت. آنوقت تلویزیون میآید سریال این دکتر حیف نان را پخش میکند. مردک رفته درس خوانده و دکتر شده، آنوقت میخواهد برود خدمت کانگوروها را بکند. حالا باز خوب شد توی آن جزیره سرگردان و ویلان شد. تلویزیون بهتر است آخر قصه دکتر ارنست را اینطور تغییر دهد که دکتر پس از ابتلا به یک بیماری خفن مثل قانقاریا یا جذام، با نکبت و بدبختی در همان جزیره به سختی جان دهد و گور به گور شود. تا ملت بدانند فرار مغزها آخر و عاقبت ندارد.
دختر مهربون: همهاش دنبال این است که چه جوری از پسر شجاع دلبری کند. هی میآید سر راهش چشمک میزند و خودش را لوس میکند. حجابش هم که کامل نیست. قباحت دارد والا.
پینوکیو: تصویر ترسناکی از دروغ گفتن ارائه میدهد. اصولا بچهها باید یاد بگیرند که با دروغ گفتن آب از آب تکان نمیخورد، وگرنه در آینده اموراتشان نمیگذرد.
ای کیو سان: همه بدآموزیهای قبلی در مقابل تاثیر این یکی هیچ است. اصلا چه معنی دارد بچه اینقدر فکر کند و معماهای ضاله حل کند. همه باید بدانند که جواب سوالها را فقط باید از رساله یا از طریق تماس با دفتر مرجع عالیقدر مربوطه جستجو کرد. یعنی چه که آدم با این عقل ناقص بخواهد راه و چاه را پیدا کند.
کلاه قرمزی و بچه ننه: کلاه قرمزی که با آن حرف زدن پر از اکشالش سالها است بچهها را از راه به در میکند و کسی هم به فکر نیست. بچه ننه هم که اسمش رویش است. از قدیم و ندیم به بچههای لوس و ننر که به مادرهاشان میچسبیدند، میگفتند. حالا اینها شدهاند الگوهای ما و سینماها را قبضه کردهاند و دارند میلیاردی پول پارو میکنند. واقعا این کوتاهی از مسئولان محترم بعید بود. امید است تا فرصت باقی است یک فکری بکنند و دست این عروسکهای لوس و ننر را از سر سینما کوتاه کنند و بفرستندشان پیش همان جیگر بیادب.
و اما کارتونهای ارزشی
جا دارد در اینجا از چند برنامه بسیار آموزنده و ارزشی کودک هم یاد کنم و از دست اندرکاران آن تشکرات لازم را به عمل آورم
دختری به نام نل: به دلیل ارائه تصویر دختری که در این دنیا تا دلت بخواهد بدبخت است. اما آخرش به فردوس برین میرسد و خوشبخت میشود. البته با توجه به محجبه نبودن نل، اینکه او را به فردوس راه میدهند خودش امری است عجیب و شبههناک. اما به هرحال این مساله در مقایسه با موارد آموزنده آن قابل اغماض است.
هاچ زنبور عسل: به دلیل نمایش بدبختیهای یک زنبور مفلوک که در پی مادرش آوارهی کوه و بیابان میشود و خیلی بدبخت است و غصه میخورد و باز بدبخت است.
بی خانمان: به دلیل ارائه تصویر زیبا و آموزنده از فقر و بی خانمانی و آلاخون والاخونی و درماندگی و بیچارگی.
مهاجران: این سریال را با اعمال پارهای تغییرات میشود به یک سریال ارزشی بسیار آموزنده تبدیل کرد. بدین ترتیب که خانواده مهاجر پس از مشاهده شرایط پر از بدبختی و فلاکت سرزمین کانگوروها و ملاقات آقای پتیبل و سگ معروفش، تصمیم میگیرند نه به سرزمین مادری خود (انگلیس استعمارگر مکار پیر) که به ایران بیایند و در پناه الطاف الهی زندگی معنوی خوشی را آغاز کنند و پدر خانواده هم که در استرالیا آخرش نتوانست یک تکه زمین کشاورزی برای خودش دست و پا کند، در ایران به جرگه مسافر کشان بپیوندد و از این طریق یک لقمه نان حلال واسه سیر کردن شکم زن و بچهاش درآورد.
شلمان: مصداق کامل و تمام و کمال رفیق ناباب است. به دلیل اینکه اصلا نای تکان خوردن ندارد و همهاش در حال چرت زدن است. ممکن است بچهها یک وقت به این فکر بیافتند که دلیل این همه چرتی بودن چیست و به همین خاطر به جاهای بد بد کشیده شوند و معتاد شوند و اینها. خلاصه حذف شود بهتر است.
بامزی: چه معنی دارد موجودی با خوردن عسل خود را قوی کند. شدیدا بدآموزی دارد. بچهها باید یاد بگیرند به مدد توکل زورمند شوند. پیشنهاد میشود بجای بامزی مسابقات وزنه برداری آقای رضازاده پخش شود.
گوریل انگوری: چرا باید گوریل به آن گندگی با آن هیکل نکره همهاش روی سقف رنوی فسقلی بیگلی بیگلی بدبخت نشسته باشد. حالا اگر کمربند ایمنیاش را میبست باز یک چیزی. اما اینطوری دست کم صدهزارتومان جریمه روی شاخش است و تازه گواهینامه بیگلی بیگلی هم پیوست میشود.
تام و جری: این دو شخصیت که از سر تا ته شان بد آموزی است. با غلطک که از روی هم رد میشوند، دینامیت که برای هم کار میگذارند، قمه و چاقو هم که میکشند، آخر این هم شد برنامه کودک؟
دکتر ارنست: هی میگویند باید جلوی فرار مغزها را گرفت. آنوقت تلویزیون میآید سریال این دکتر حیف نان را پخش میکند. مردک رفته درس خوانده و دکتر شده، آنوقت میخواهد برود خدمت کانگوروها را بکند. حالا باز خوب شد توی آن جزیره سرگردان و ویلان شد. تلویزیون بهتر است آخر قصه دکتر ارنست را اینطور تغییر دهد که دکتر پس از ابتلا به یک بیماری خفن مثل قانقاریا یا جذام، با نکبت و بدبختی در همان جزیره به سختی جان دهد و گور به گور شود. تا ملت بدانند فرار مغزها آخر و عاقبت ندارد.
دختر مهربون: همهاش دنبال این است که چه جوری از پسر شجاع دلبری کند. هی میآید سر راهش چشمک میزند و خودش را لوس میکند. حجابش هم که کامل نیست. قباحت دارد والا.
پینوکیو: تصویر ترسناکی از دروغ گفتن ارائه میدهد. اصولا بچهها باید یاد بگیرند که با دروغ گفتن آب از آب تکان نمیخورد، وگرنه در آینده اموراتشان نمیگذرد.
ای کیو سان: همه بدآموزیهای قبلی در مقابل تاثیر این یکی هیچ است. اصلا چه معنی دارد بچه اینقدر فکر کند و معماهای ضاله حل کند. همه باید بدانند که جواب سوالها را فقط باید از رساله یا از طریق تماس با دفتر مرجع عالیقدر مربوطه جستجو کرد. یعنی چه که آدم با این عقل ناقص بخواهد راه و چاه را پیدا کند.
کلاه قرمزی و بچه ننه: کلاه قرمزی که با آن حرف زدن پر از اکشالش سالها است بچهها را از راه به در میکند و کسی هم به فکر نیست. بچه ننه هم که اسمش رویش است. از قدیم و ندیم به بچههای لوس و ننر که به مادرهاشان میچسبیدند، میگفتند. حالا اینها شدهاند الگوهای ما و سینماها را قبضه کردهاند و دارند میلیاردی پول پارو میکنند. واقعا این کوتاهی از مسئولان محترم بعید بود. امید است تا فرصت باقی است یک فکری بکنند و دست این عروسکهای لوس و ننر را از سر سینما کوتاه کنند و بفرستندشان پیش همان جیگر بیادب.
و اما کارتونهای ارزشی
جا دارد در اینجا از چند برنامه بسیار آموزنده و ارزشی کودک هم یاد کنم و از دست اندرکاران آن تشکرات لازم را به عمل آورم
دختری به نام نل: به دلیل ارائه تصویر دختری که در این دنیا تا دلت بخواهد بدبخت است. اما آخرش به فردوس برین میرسد و خوشبخت میشود. البته با توجه به محجبه نبودن نل، اینکه او را به فردوس راه میدهند خودش امری است عجیب و شبههناک. اما به هرحال این مساله در مقایسه با موارد آموزنده آن قابل اغماض است.
هاچ زنبور عسل: به دلیل نمایش بدبختیهای یک زنبور مفلوک که در پی مادرش آوارهی کوه و بیابان میشود و خیلی بدبخت است و غصه میخورد و باز بدبخت است.
بی خانمان: به دلیل ارائه تصویر زیبا و آموزنده از فقر و بی خانمانی و آلاخون والاخونی و درماندگی و بیچارگی.
مهاجران: این سریال را با اعمال پارهای تغییرات میشود به یک سریال ارزشی بسیار آموزنده تبدیل کرد. بدین ترتیب که خانواده مهاجر پس از مشاهده شرایط پر از بدبختی و فلاکت سرزمین کانگوروها و ملاقات آقای پتیبل و سگ معروفش، تصمیم میگیرند نه به سرزمین مادری خود (انگلیس استعمارگر مکار پیر) که به ایران بیایند و در پناه الطاف الهی زندگی معنوی خوشی را آغاز کنند و پدر خانواده هم که در استرالیا آخرش نتوانست یک تکه زمین کشاورزی برای خودش دست و پا کند، در ایران به جرگه مسافر کشان بپیوندد و از این طریق یک لقمه نان حلال واسه سیر کردن شکم زن و بچهاش درآورد.