۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

موضوع انشا: نوروز خود را چگونه گذراندید؟

عید امسال از آن عیدهای بخور و بخواب بود. برنامه هر روزه‌ام در ایام تعطیلات بصورت فشرده از لنگ ظهر با یک صبحانه اساسی آغاز می‌شد. یکی دو باری هم بساط کله پاچه براه بود که من با اینکه اصولا میانه خوبی با آن ندارم، اما به دلیل برگزاری مراسم صبحانه خوران دسته جمعی و دور همی صبحگاهی، ناخودآگاه دماغم از بوی کلپچ آغشته با آب نارنج و لیمو مستفیض می‌شد.

بعد از صبحانه ولو می‌شدم روی مبل و بسته به شرایط جوی و ابری یا آفتابی بودن هوا یا این پا را روی آن پا می‌انداختم و یا بالعکس. در این فاصله گاهی از آجیل و شیرینی روی میز هم ناخنکی می‌زدم و ته بندی می‌کردم تا وقت ناهار. نزدیکی‌های ناهار از همان جا که نشسته بودم چشم می‌دوختم به سفره‌ای که در دوردست داشت گسترده می‌شد و با انواع و اقسام اشربه و چاشنی و ماست و سالاد و سیرترشی و زیتون پرورده، مزین می‌گردید. سپس با ندای بشتابید به سوی ناهار که از گلدسته‌های خانه برمی‌خاست، خود را دور میز ناهار می‌رساندیم و مشغول می‌شدیم. بعد از ناهار هم به ترتیب چای بود و عصرانه و میوه و شام و پس از شامانه!

برای اینکه خوب در فضای روزهای نوروزی من قرار بگیرید و حال و هوا را درک کنید لازم است به این نکته هم اشاره داشته باشم که پس زمینه صوتی همه‌ی این تصاویر و مراسم های آیینی و نوروزی از کله سحر تا لحظه‌ای که سر روی بالش می‌گذاشتم، بدون ثانیه‌ای توقف صدای خرم سلطان و نجیب خان بود. اصولا حضور این شخصیت‌ها بیش از اهل خانه حس می‌شد و آنقدر که من این روزها با چنار و تپراک چشم تو چشم بودم با مادر خودم نبودم.

خلاصه به قول آقای همساده، عیدی داشتیم آقا!

هیچ نظری موجود نیست: