این پست را فقط هم نسلان من، آنها که صبحهای جمعه بیننده برنامه کودک شبکه دو بودهاند، بخوانند...
هربار پای تلویزیون میخکوب میشدم و خدا خدا میکردم که این دفعه طور دیگری بشود و آن اتفاق لعنتی نیافتد. اما دوباره همه چیز مو به مو تکرار میشد و زنجیره حوادث مثل تکههای دومینو طوری به هم میخورد و پیش میرفت که آخرش همه کاسه کوزهها سر گوانیو میشکست.
عاقبت همانطور که کومینگ پیش بینی کرده بود، سائوسائو با مکر و حیله و با یادآوری محبتهایی که روزی در حق گوانیو کرده، دل او را به رحم میآورَد و گوانیوی مهربان نیز اجازه میدهد که سائوسائو از مهلکه بگریزد و جان سالم در ببرد.
بعد نوبت آن محاکمه کذایی است که در آن کومینگ به گوانیو اتهام خیانت میزند و جزای آن را مرگ اعلام میکند. یک نفر نیست به آقای کومینگ بگوید اصلا تو را سننه! اژدهای خفتهای؟ آخرِ باهوشها و نقشهکشهایی؟ خب باش! حق نداری درباره گوانیو اینطور حرف بزنی. کار تو مشاوره است، دستت هم درد نکند. اما دیگر وقتی خود لیوبی آنجا نشسته بهتر است دهانت را ببندی و بگذاری خودش در مورد برادرش تصمیم بگیرد. نه که آنطور دل ما را با این حکم سنگدلانه ریش کنی و لیوبی و شانگفی بیچاره را به التماس و خواهش واداری.
حال گوانیو را، وقتی که بخاطر گذشتن از جان سائوسائو به خیانت متهم شده، عجیب میفهمم. غصهی گوانیو و یاد سر افکندهاش با آن ریش انبوه و پلکهای کرکره مانند که از شرم روی چشمانش را میپوشاند، از کودکی تا به حال رهایم نکرده است.
"مجموعه عروسکی افسانه سه برادر" در ویکیپدیا
هربار پای تلویزیون میخکوب میشدم و خدا خدا میکردم که این دفعه طور دیگری بشود و آن اتفاق لعنتی نیافتد. اما دوباره همه چیز مو به مو تکرار میشد و زنجیره حوادث مثل تکههای دومینو طوری به هم میخورد و پیش میرفت که آخرش همه کاسه کوزهها سر گوانیو میشکست.
عاقبت همانطور که کومینگ پیش بینی کرده بود، سائوسائو با مکر و حیله و با یادآوری محبتهایی که روزی در حق گوانیو کرده، دل او را به رحم میآورَد و گوانیوی مهربان نیز اجازه میدهد که سائوسائو از مهلکه بگریزد و جان سالم در ببرد.
بعد نوبت آن محاکمه کذایی است که در آن کومینگ به گوانیو اتهام خیانت میزند و جزای آن را مرگ اعلام میکند. یک نفر نیست به آقای کومینگ بگوید اصلا تو را سننه! اژدهای خفتهای؟ آخرِ باهوشها و نقشهکشهایی؟ خب باش! حق نداری درباره گوانیو اینطور حرف بزنی. کار تو مشاوره است، دستت هم درد نکند. اما دیگر وقتی خود لیوبی آنجا نشسته بهتر است دهانت را ببندی و بگذاری خودش در مورد برادرش تصمیم بگیرد. نه که آنطور دل ما را با این حکم سنگدلانه ریش کنی و لیوبی و شانگفی بیچاره را به التماس و خواهش واداری.
حال گوانیو را، وقتی که بخاطر گذشتن از جان سائوسائو به خیانت متهم شده، عجیب میفهمم. غصهی گوانیو و یاد سر افکندهاش با آن ریش انبوه و پلکهای کرکره مانند که از شرم روی چشمانش را میپوشاند، از کودکی تا به حال رهایم نکرده است.
"مجموعه عروسکی افسانه سه برادر" در ویکیپدیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر