از چهار فيلم دايره زنگي، زن دوم، به همين سادگي و مجنون ليلي كه در حال حاضر روي پرده سينماها هستند، غير از آخري بقيه را ديده ام. نظرم درباره سه فيلم اول را در اين نوشته آورده ام.
1- دايره زنگي
كارگردان اين فيلم پريسا بخت آور است و اين ، اولين تجربه سينمايي او است. با توجه به اينكه سريال پشت كنكوري هاي او به نظرم كار قابل توجهي نبود، حدس مي زدم كه دايره زنگي هم چنگي به دل نمي زند. اما دايره زنگي بعنوان تجربه اول كار قابل قبولي بود.
فيلمنامه دايره زنگي از
اصغر فرهادي است كه جز اينكه كارگردان قابلي است، فيلمنامه نويس قهاري نيز هست و علاوه بر آن همسر خانم بخت آور است. اين شايد بزرگترين شانس خانم بخت آور در فيلم دايره زنگي است. به نظرم مهم ترين نقطه قوت دايره زنگي، فيلمنامه حساب شده و دقيق آن است. دليل ديگر موفقيت دايره زنگي جمع بازيگران و بهتر بگويم ستاره هاي آن است. مهران مديري كه اين روزها بعنوان يك چهره و سوپراستار از او ياد مي شود، به همراه شريفي نيا، خير انديش، كوثري و ديگران نقش به سزايي در ديده شدن اين فيلم و راضي نگه داشتن تماشاگران دارند.
دايره زنگي از نظر فيلمنامه داراي ساختار غير داستاني است و از ابتدا تا انتها با كنارهم نهادن پازل وار صحنه هايي از زندگي و رفتار شخصيت ها فيلم را جلو مي برد و حتي تا حدودي هم تماشاگر را خسته مي كند. درواقع به دليل ساختار غير داستاني اين فيلم حضور بازيگران شناخته شده و دوست داشتني در اينجا لازم بود. تا كارگردان به كمك شيريني بازيگران مورد علاقه تماشاگران ، سكانس ها را جداگانه شيرين و قابل تحمل كند. با اين وجود اگر آن تمهيد پاياني و رو شدن ماهيت شخصيت باران كوثري در فيلم نبود، بدون شك تماشاگر با رضايت سينما را ترك نمي كرد. در واقع كليد موفقيت دايره زنگي چند دقيقه پاياني آن است.
به هرحال دايره زنگي گرچه فيلمي تاريخ مصرف دار است اما فيلم قابل توجهي است كه به ديدنش مي ارزد.
2- زن دوم
با كمال تاسف زن دوم نشان داد كه هنوز برخي از آدم هاي كاركشته و كارگردان هاي استخوان خرد كرده سينماي ما فرق بين رمان و فيلم را نمي دانند. زن دوم فيلمي است بدون محوريت موضوعي و بيشترين ضربه را از همين سو خورده است. تا نيمه ، فيلم درباره يك چيز است. بعد از آن موضوع فيلم عوض مي شود و به جاهاي ديگري مي رود. اما به هرحال سازندگان فيلم به خواست خود كه فروش فيلم است رسيده اند. تماشاي فيلم بخصوص براي خانم ها رضايت بخش است. فيلم با نم اشكي كه گوشه چشم ها مي نشاند تماشاگر را از سالن به بيرون مي فرستد.
3- به همين سادگي
در تبليغات فيلم مي خوانيم "فيلم تحسين شده سال". با وجودي كه هيچ كدام از فيلم هاي قبلي
رضا ميركريمي (زيرنور ماه و حتي فيلم بسيار مطرح خيلي دور خيلي نزديك) را دوست ندارم اما براي همراهي با جمع دوستان، به ديدن فيلم رفتم. قبل از آن موضوع فيلم را هم خوانده بودم و مي دانستم با چه فيلمي طرف خواهم شد. فيلم دقيقا همان چيزي بود كه فكر مي كردم و انتظار داشتم.
همه چيز از تيتراژ ابتداي فيلم شروع شد. تيتراژي ساده نما ، زمخت و غير هنرمندانه. فيلم شرح حال يك روز از زندگي زني است كه از نظر روحي درگير است و از همسر و فرزندان و همسايگان خود توجه كافي نمي بيند. به همين سادگي به كمك اسم خود، با تماشاگر اتمام حجت مي كند كه انتظار هيجان و داستان پردازي نداشته باشد. فيلم، به همين سادگي است، همين و بس. اين البته اشكالي ندارد. اما مشكل اينجاست كه به همين سادگي بعنوان يك فيلم فاقد روح و حس و حالي است كه تماشاگر را به هيجان آورد و احتمالا شور و لذتي به او ببخشد. دو فيلم تحسين شده قبلي ميركريمي هم چنين بودند. به نظرم فيلم هاي مير كريمي فيلم هاي خوبي نيستند بلكه تظاهر به خوبي مي كنند و بيننده اي را كه در فيلم دنبال پيام و معنا است مي فريبند.
آنچه برايم مهم تر از خوبي يا بدي اين فيلم است، حال و روز سينماي ايران است. به نظرم بايد تاسف خورد به حال جشنواره اي كه بهترين فيلمش به همين سادگي است.