۱۳۸۷ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

من موچم، دست از سرم برداريد


عجب دنياي پستي است سياست. همه مي خواهند همديگر را محو كنند. با كشورها و مملكت ها مثل يك اسم و توده برخورد مي كنند. غافل از اينكه اين توده از ميليون ها موجود مستقل به نام آدم تشكيل شده است.
چرا آدم ها تك تك ديده نمي شوند. اصلا جهان به كجا مي رود. همه جا مي شنويم كه دست هايي در كار اداره دنيا است. دست هايي كه ما نمي بينيم و از آنها سر در نمي آوريم. دست هايي كه مردمي را بالا مي برند و مردم بدبختي مثل ما را به زمين مي زنند.
ما كي هستيم؟ آدم هايي كه فكر مي كنيم آدميم و اختيار و فهم داريم، اما هيچ نداريم و تنها يك عروسكيم؟ عروسكي محبوس در دايره سرزمين و رنگ و نژاد و باورها و البته همان دست هاي پنهان؟
ما اگر نخواهيم محو كنيم و محو شويم كه را بايد ببينيم؟
چندي پيش درباره كتابي شنيدم به نام دنياي سوفي كه ظاهرا درباره شخصيت هاي خلق شده يك نويسنده است كه چون از پاياني كه نويسنده برايشان درنظر گرفته راضي نيستند مي خواهند كه خود پايان ديگري را رقم بزنند. حكايت ما هم حكايت همين شخصيت ها است.
خداييش كار جهان خنده دار است و اين بازي كه تا آخر محكوم به حضور در آنيم هم بازي مسخره اي است. اين بازي من درآوردي را كي اداره مي كند؟


اي فيلم فروش بي نوا


احتمالا در جريان هستيد كه در اين گير و دار قاچاق فيلم سنتوري يكي از عوامل فروش فيلم به نام حجت ف. را دستگير كردند و به عنوان عامل اصلي قاچاق فيلم در بوق و كرنا كردند. ديروز هم ظاهرا اين آقاي ف. را برده اند راديو و انگيزه هايي كه از اين پدرسوخته بازي داشته را جويا شده اند و خلاصه حسابي شطرنجي اش كرده اند.
در اينكه اين آقاي ف. به هرحال كار ضد فرهنگي انجام داده شكي نيست. اما دستگيري او بعنوان يك عامل فروش ،كه مثل او در اين شهر و كشور فراوان است، چيزي جر لاپوشاني قضيه و مخدوش كردن موضوع نمي تواند باشد.
در تهران و شهرستان ها هزاران هزار از اين فيلم فروشان بساطي يا مغازه دار هست كه اتفاقا خدا حفظ شان هم كند كه فيلم هاي روز دنيا را به دست ما مردم بدبخت و جدا افتاده از همه جا مي رسانند. به نظرم به جاي دستگير كردن يك فروشنده ساده بايد ريشه هاي اين پديده را خشكاند.
از آنجا كه ريشه هاي مشكلات فرهنگي را كلا بايد در سياست هاي به اصطلاح فرهنگي خود مسئولين جست، پس اين خشكاندن ريشه معني اش مي شود "با خود و هم پالكي ها در افتادن" و اين كار هم كه شرط عقل نيست. پس عجالتا همين آقاي حجت ف. براي خالي نبودن عريضه خدمتتان باشد. بعدش هم خدا بزرگ است.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

روز جهاني كتاب و حقوق مؤلف

فردا (23 آوريل) زادروز و سالمرگ چندين نويسنده از جمله سروانتس، شكسپير ، اينكا گارسيلاسو دلاوگا و ناباكوف است. يونسكو اين روز را "روز جهاني كتاب و حقوق مؤلف" نام گذارده.
اين روز را در كشورهاي مختلف به روش هاي گوناگون گرامي مي دارند. از جمله در اسپانيا كتاب دن كيشوت سروانتس روخواني مي شود. همچنين سنتي قديمي در اين روز (كه روز سنت جرج نيز هست) برقرار است كه مردان شاخه اي گل سرخ به همسران خود مي دهند و زنان نيز در عوض يك كتاب به مردان هديه مي دهند.
چيزي درباره اينكه اين روز در ايران هم مراسمي دارد يا خير نمي دانم. اما به نظرم خوب است اين كار باب شود و اين روز به مردم شناسانده شود. به نظرم هديه دادن يك شاخه گل سرخ و كتاب بسيار بهتر و زيباتر از مثلا دادن و گرفتن شكلات و عروسك در روز ولنتاين است. بدين صورت كتابخواني هم بين مردم ترويج مي شود.
سنت خوب ديگر، روخواني دسته جمعي كتاب و به ويژه نمايشنامه و فيلمنامه است كه به نظر من يكي از لذت بخش ترين و جذاب ترين كارها است و متاسفانه رواج چنداني جز در بين جماعت تئاتري ندارد. حال آنكه اين كار را مي توان ميان خانواده ها و جوان ها برد. خوش خيالم. نه؟ مي دانم ، در اين روزگار پر از گرفتاري ديگر كسي نه شوق و نه وقتي براي انجام اين كارهاي بي سود و احمقانه دارد!

خواندني هاي امروز


1- امروز دانشجويان اهوازي براي داريوش مهرجويي بزرگداشت مي گيرند و فيلم هاي اجاره نشين ها ، مهمان مامان و ليلا در اين مراسم به نمايش در مي آيد. دم اهوازي هاي عزيز گرم. اصل خبر را اينجا بخوانيد.

2- سينماي ما نوشته كه آقاي داريوش دانش، بازيگر و موزيسين اسكتلندي ايراني الاصل قرار است در نمايش بربادرفته در نقش رت باتلر روي صحنه برود. براي ديدن چهره آقاي دانش و اصل خبر برويد به اينجا.

3- پس از خبر دو داريوش ، يك خبر بد درباره حال رضا ايرانمنش بازيگري كه جانباز شيميايي است و هر از گاهي اوضاعش وخيم مي شود. ظاهرا او دوباره بيماريش شدت يافته و به كما رفته. رضا ايرانمنش آنطور كه ظاهرش نشان مي دهد آدم خوب و محجوبي است. اميدوارم خوب شود. هرچند كه دنيا رحم و مروت سرش نمي شود و از اينكه آدم هاي خوب را زجركش كند ابايي ندارد. به قول معروف هرچه سنگ است مال پاي لنگ است. خبر را اينجا بخوانيد.

4- مطلبي در در مورد چيستي نقد فيلم و نقش راجر ابرت، منتقد نام آور، در اين وادي خواندم كه به نظرم جالب آمد. براي خواندنش سري به اينجا بزنيد.

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

سنتوري يا Dulcimer Player

در سايت فيلم اينترنشنال به مطلبي درباره فيلم سنتوري برخوردم. چيزي كه در اين مطلب توجه مرا جلب كرد ترجمه انگليسي نام فيلم بود. قبل از اين همه جا ترجمه انگليسي سنتوري را Santur Player ، Santuri يا چيزهايي از اين دست ديده بودم. حتي IMDB هم نام فيلم را Santoori نوشته. اما در اين مطلب براي اولين بار با ترجمه انگليسي درست واژه سنتور مواجه شدم. در اين مطلب سنتوري را Dulcimer Player ترجمه كرده بودند. پس از آن در wikipedia هم جستجو كردم و واژه هاي Dulcimer و Hammered Dulcimer كه در واقع اين دومي همان سازي است كه ما بعنوان سنتور مي شناسيم را پيدا كردم. ضمنا اينكه مليت هاي مختلف هم به ساز سنتور چه مي گويند را مي شود اينجا ديد. خلاصه جالب بود برايم.

درباره سه فيلم روي پرده


از چهار فيلم دايره زنگي، زن دوم، به همين سادگي و مجنون ليلي كه در حال حاضر روي پرده سينماها هستند، غير از آخري بقيه را ديده ام. نظرم درباره سه فيلم اول را در اين نوشته آورده ام.
1- دايره زنگي
كارگردان اين فيلم پريسا بخت آور است و اين ، اولين تجربه سينمايي او است. با توجه به اينكه سريال پشت كنكوري هاي او به نظرم كار قابل توجهي نبود، حدس مي زدم كه دايره زنگي هم چنگي به دل نمي زند. اما دايره زنگي بعنوان تجربه اول كار قابل قبولي بود.
فيلمنامه دايره زنگي از اصغر فرهادي است كه جز اينكه كارگردان قابلي است، فيلمنامه نويس قهاري نيز هست و علاوه بر آن همسر خانم بخت آور است. اين شايد بزرگترين شانس خانم بخت آور در فيلم دايره زنگي است. به نظرم مهم ترين نقطه قوت دايره زنگي، فيلمنامه حساب شده و دقيق آن است. دليل ديگر موفقيت دايره زنگي جمع بازيگران و بهتر بگويم ستاره هاي آن است. مهران مديري كه اين روزها بعنوان يك چهره و سوپراستار از او ياد مي شود، به همراه شريفي نيا، خير انديش، كوثري و ديگران نقش به سزايي در ديده شدن اين فيلم و راضي نگه داشتن تماشاگران دارند.
دايره زنگي از نظر فيلمنامه داراي ساختار غير داستاني است و از ابتدا تا انتها با كنارهم نهادن پازل وار صحنه هايي از زندگي و رفتار شخصيت ها فيلم را جلو مي برد و حتي تا حدودي هم تماشاگر را خسته مي كند. درواقع به دليل ساختار غير داستاني اين فيلم حضور بازيگران شناخته شده و دوست داشتني در اينجا لازم بود. تا كارگردان به كمك شيريني بازيگران مورد علاقه تماشاگران ، سكانس ها را جداگانه شيرين و قابل تحمل كند. با اين وجود اگر آن تمهيد پاياني و رو شدن ماهيت شخصيت باران كوثري در فيلم نبود، بدون شك تماشاگر با رضايت سينما را ترك نمي كرد. در واقع كليد موفقيت دايره زنگي چند دقيقه پاياني آن است.
به هرحال دايره زنگي گرچه فيلمي تاريخ مصرف دار است اما فيلم قابل توجهي است كه به ديدنش مي ارزد.
2- زن دوم
با كمال تاسف زن دوم نشان داد كه هنوز برخي از آدم هاي كاركشته و كارگردان هاي استخوان خرد كرده سينماي ما فرق بين رمان و فيلم را نمي دانند. زن دوم فيلمي است بدون محوريت موضوعي و بيشترين ضربه را از همين سو خورده است. تا نيمه ، فيلم درباره يك چيز است. بعد از آن موضوع فيلم عوض مي شود و به جاهاي ديگري مي رود. اما به هرحال سازندگان فيلم به خواست خود كه فروش فيلم است رسيده اند. تماشاي فيلم بخصوص براي خانم ها رضايت بخش است. فيلم با نم اشكي كه گوشه چشم ها مي نشاند تماشاگر را از سالن به بيرون مي فرستد.
3- به همين سادگي
در تبليغات فيلم مي خوانيم "فيلم تحسين شده سال". با وجودي كه هيچ كدام از فيلم هاي قبلي رضا ميركريمي (زيرنور ماه و حتي فيلم بسيار مطرح خيلي دور خيلي نزديك) را دوست ندارم اما براي همراهي با جمع دوستان، به ديدن فيلم رفتم. قبل از آن موضوع فيلم را هم خوانده بودم و مي دانستم با چه فيلمي طرف خواهم شد. فيلم دقيقا همان چيزي بود كه فكر مي كردم و انتظار داشتم.
همه چيز از تيتراژ ابتداي فيلم شروع شد. تيتراژي ساده نما ، زمخت و غير هنرمندانه. فيلم شرح حال يك روز از زندگي زني است كه از نظر روحي درگير است و از همسر و فرزندان و همسايگان خود توجه كافي نمي بيند. به همين سادگي به كمك اسم خود، با تماشاگر اتمام حجت مي كند كه انتظار هيجان و داستان پردازي نداشته باشد. فيلم، به همين سادگي است، همين و بس. اين البته اشكالي ندارد. اما مشكل اينجاست كه به همين سادگي بعنوان يك فيلم فاقد روح و حس و حالي است كه تماشاگر را به هيجان آورد و احتمالا شور و لذتي به او ببخشد. دو فيلم تحسين شده قبلي ميركريمي هم چنين بودند. به نظرم فيلم هاي مير كريمي فيلم هاي خوبي نيستند بلكه تظاهر به خوبي مي كنند و بيننده اي را كه در فيلم دنبال پيام و معنا است مي فريبند.
آنچه برايم مهم تر از خوبي يا بدي اين فيلم است، حال و روز سينماي ايران است. به نظرم بايد تاسف خورد به حال جشنواره اي كه بهترين فيلمش به همين سادگي است.

۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

لبخند نوروزي


سلام
سلام
سال نو مبارك
ممنون، و همچنين
سال خوبي داشته باشيد
براي شما و خانواده هم انشالله سال خوبي باشد
...

اين روزها روي لبهاي همه لبخند مي بيني. انگار همه اخم و سر و كله زدن با مشكلات را گذاشته اند براي بعد. فقط نوروز مي تواند چنين فضايي ايجاد كند. پس بايد قدر اين روزها را دانست كه زود مي گذرند.
اميدوارم نوروز تا هميشه پايدار بماند تا لااقل اين سالي چند روز لبخند ديگر از چهره هاي ما نيافتد.