۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

باز هم بزنگاه

این چند خط را به انگیزه یافتن سبب مخالفت‌ها و اعتراضات به سریال بزنگاه نوشته ام.

سطحی هستیم، سطحی
نگاه بسیاری از ما نسبت به مسائل گوناگون، سطحی و به دور از ژرف‌نگری است. عادت کرده‌ایم ساده به مسائل نگاه کنیم و فکر نکرده بپذیریم. حتی آموزه‌های دینی ما نیز این سطحی نگری را ترویج می‌کنند. از به زبان آوردن واژه "چرا" بیم داریم. می‌ترسیم دل و دینمان را بلرزاند. از اینکه نظر مخالف را بشنویم، از مواجه شدن با ناشناخته‌ها می‌ترسیم. اعتقادات و افکارمان به مویی بند است و خیال می‌کنیم دیگران نیز چنین‌اند. فکر می‌کنیم هر کس تا مشتی پودر سفید و آتش گل انداخته دید، حتما معتاد می‌شود. اگر واقعا اینطور است و مردم ما اینگونه‌اند و به این راحتی می‌لغزند، پس وای به حال ما که هیچ چیز نیستیم غیر از پز و ادعا و اعتقادات پوشالی و بربادرفتنی. اگر هم چنین نیستیم که فکر کسانی که چنین می اندیشند را باید توهین به مردم دانست.

فیلم بی خاصیت را عشق است
این روزها هرچه فیلم و برنامه ای بی خاصیت تر باشد، راحت تر امکان پخش می یابد. مسئولین ترجیح می دهند مردم فقط پای تلویزیون ها بنشینند و چند ساعتی وقتشان پر شود و گرفتاری هایشان را از یاد ببرند. بی آنکه آب از آب تکان بخورد و تلنگری به کسی وارد شود. هرچه فیلم خنثی‌تر و بی‌خاصیت‌تر باشد، مقبول‌تر است. به عکس اگر فیلمی بخواهد بیننده را به یاد گرفتاری‌هایش بیندازد و کامشان را تلخ کنند و در سرزمین گل و بلبل به یاد خار و خاشاک اندازد، مطرود و بدآموزنده است. عجیب است که همیشه هنر و خلاقیت از آن فیلم‌های دسته دوم‌اند و فیلم‌های بی‌خاصیت، علی‌رغم مقبول تر بودنشان از هرگونه هنری تهی هستند. مقایسه کنید دو سریالی را که همزمان این روزها در حال پخش‌اند: سریال یوسف پیامبر که در آن داستان پرمایه حضرت یوسف با بی‌سلیقگی کامل روایت می‌شود و سریال بزنگاه، سریالی که از هیچ ، همه چیز می‌سازد.

درد پیشرو بودن
همیشه و همه جا، آنانکه چند قدمی از مردمان هم عصر خود، جلوتر بوده‌اند از طرف عامه، واکنش های ستیزه جویانه‌ای دریافت کرده‌اند. عامه مردم عادت دارند روی پرده یا صفحه تلویزیون چیزی جز اندیشه های خود نبینند. اگر کسی حرف دیگری بزند که نفهمند یا ندانند، به جای اینکه منصفانه به درک و شناخت آن پدیده بنشینند و از این راه به دانش خود بیافزایند، به دفع آن پدیده و ستیز با آن کمر می‌بنند. مسئولان نیز در این مواقع ترجیح می‌دهند به جای توجه به ارتقای سطح دانش و سلیقه بینندگان و ایستادن پای آثار پیشرو، آسه بروند و آسه بیایند و بگذارند مردم باز هم همان چیزهایی که دوست دارند و می فهمند را ببینند. بدین ترتیب جرقه‌ای که می‌تواند به شعله ای روشنگر تبدیل شود و راه آیندگان را بگشاید در نطفه خفه می‌شود و باید به انتظار نشست تا دوباره معلوم نیست کی و کجا هنرمندی تجربه دیگری بکند و اندکی به تجربه پیشین بیافزاید.

هنرمند گرامی، این کار را بکن، آن کار را نکن!
مطالب گفته شده بالا نه فقط منحصر به ایران است که می تواند در بسیاری کشورهای دیگر نیز وجود داشته باشد. با این حال چیزی در ایران هست که تائیر آنها را دوچندان می کند و آن نظارت دولتی و دینی بر هنر است. در کشورهایی که این نظارت وجود ندارد به هرحال جنبش های هنری پیشرو راه خود را می یابند و به جلو حرکت می کنند. اما در ایران به دلیل نظارت های افراطی، کوچکترین نشانه‌ها و جرقه‌های هنر متعالی در نطفه خفه می شوند و راه به جایی نمی‌برند.

به خدا ما مردم، کم عقل و صغیر نیستیم. به این راحتی ها هم نمی‌لغزیم. بگذارید ببینیم و بدانیم. پیشرفت اینگونه بدست می آید. نه با پنهان کاری و دور کردن همه چیز از پیش چشم‌ها. راهی که می‌رویم وقتی ارزش دارد که راه‌های دیگر را هم ببینیم. وگرنه چه ارزشی دارد که یک عمر از سر نادانی و نفهمی آنگونه زندگی کنیم که شما می‌خواهید و می‌پسندید!

هیچ نظری موجود نیست: