امسال به یک دلیل به نمایشگاه کتاب رفتم. خریدن اولین رمان داریوش مهرجویی. "به خاطر یک فیلم بلند لعنتی" که نشر قطره آن را منتشر کرده. تقریبا سه چهار روزه خواندمش. شیفتگی مرا به استاد که میدانید. میخواستم بدانم او این بار در این وادی هرگز نیازموده چه کرده است. اگر نگذارید به حساب جانبداری متعصبانه و ارتباطش ندهید به علاقه بسیار من به مهرجویی، باید بگویم به نظرم داریوش مهرجویی از این آزمون هم سربلند بیرون آمده.
از نام رمان چنین انتظار میرود که با کتابی طرفیم که به سینما میپردازد. اما درواقع سینما فقط بهانه است. وجه قالب این رمان، اول عشق و سپس حسادت است. همچنین مهرجویی با نگاهی جامعه شناسانه با ته مایه فلسفی به روابط اجتماعی آدمهای جامعه شبه مدرن ایران پرداخته است.
به خاطر یک ... گاهی مرا یاد هامون میانداخت. واکنش های عشقی شخصیت اصلی آن ، که نامش این بار سلیم است، گاه شبیه هامون به نظر میرسید. همچنین نوع برخورد او با ذن و عرفان و به ویژه به آرامش رسیدن نسبی او در پایان رمان از جنس پری بود. با این حال به خاطر... را از نظر موضوعی نمیتوان شبیه هیچ کدام از فیلم های مهرجویی دانست.
اگر نویسنده رمان را نشناسید، با خواندن آن گمان میکنید که یک جوان بیست و چند ساله بیشتر نیست. آنقدر که روابط شخصیتها و دیالوگها و رفتارها درست و امروزی است. معلوم است مهرجویی این نسل را خوب میشناسد. نه فقط شناختی که با از دور تماشا کردن بدست آمده باشد. شناختی دقیق و درست و با ظرایفی شگفتآور که فقط از زندگی کردن در این فضا و با جوانان امروزی بدست میآید.
نثر رمان روان و گیرا است. بی تکلف و راحت. در گوشه و کنار و میان سطر به سطرش میشود مهرجویی را دید و تکیه کلام ها و اصطلاحات و حتی بد و بیراه گفتنهایش را بازشناخت. از این نظر خواندن آنچه قبلا در فیلم های گوناگون او از زبان شخصیت هایش شنیده ایم میتواند جالب و لذت بخش باشد.
راوی رمان خود شخصیت اصلی، سلیم، است. او هم داستان را میگوید و هم خود را و دیگران را به نقد میکشد. خواننده با اینکه از دید سلیم به وقایع مینگرد اما لزوما حق را به او نمیدهد. حتی گاهی سلیم برای کارهایی که میکند دنبال توجیه و دلیل میگردد و خواننده را به قضاوت فرا میخواند.
وقتی در میانه های خواندن کتاب بودم و دیگر با فضا و داستان، آشنا شده بودم گاهی به فکر میافتادم که آیا این رمان در حد مهرجویی هست؟ یا اینکه او با نوشتن این رمان دست به کاری زده که شاید نتیجهاش خراش برداشتن اعتبار او باشد. باید اذعان کنم که در ابتدا این رمان از نظر موضوع توقع مرا برآورده نکرد. شاید دلیلش پیشفرضهای ذهنی بود که پیش از خواندن رمان از آن ساخته بودم. آنچه این پیش فرض ها را ساخته بود یکی نام رمان بود و دیگر چند خطی از رمان که قبلا منتشر شده بود و خوانده بودم. اما با دید واقع بینانه به خود رمان، به نظرم تجربه نوشتن این رمان تجربه خوب و آبرومندی برای مهرجویی است. حالا که مدتها است فیلمی از او روی پرده نرفته، خواندن رمانی به قلم او غنیمت است.
از نام رمان چنین انتظار میرود که با کتابی طرفیم که به سینما میپردازد. اما درواقع سینما فقط بهانه است. وجه قالب این رمان، اول عشق و سپس حسادت است. همچنین مهرجویی با نگاهی جامعه شناسانه با ته مایه فلسفی به روابط اجتماعی آدمهای جامعه شبه مدرن ایران پرداخته است.
به خاطر یک ... گاهی مرا یاد هامون میانداخت. واکنش های عشقی شخصیت اصلی آن ، که نامش این بار سلیم است، گاه شبیه هامون به نظر میرسید. همچنین نوع برخورد او با ذن و عرفان و به ویژه به آرامش رسیدن نسبی او در پایان رمان از جنس پری بود. با این حال به خاطر... را از نظر موضوعی نمیتوان شبیه هیچ کدام از فیلم های مهرجویی دانست.
اگر نویسنده رمان را نشناسید، با خواندن آن گمان میکنید که یک جوان بیست و چند ساله بیشتر نیست. آنقدر که روابط شخصیتها و دیالوگها و رفتارها درست و امروزی است. معلوم است مهرجویی این نسل را خوب میشناسد. نه فقط شناختی که با از دور تماشا کردن بدست آمده باشد. شناختی دقیق و درست و با ظرایفی شگفتآور که فقط از زندگی کردن در این فضا و با جوانان امروزی بدست میآید.
نثر رمان روان و گیرا است. بی تکلف و راحت. در گوشه و کنار و میان سطر به سطرش میشود مهرجویی را دید و تکیه کلام ها و اصطلاحات و حتی بد و بیراه گفتنهایش را بازشناخت. از این نظر خواندن آنچه قبلا در فیلم های گوناگون او از زبان شخصیت هایش شنیده ایم میتواند جالب و لذت بخش باشد.
راوی رمان خود شخصیت اصلی، سلیم، است. او هم داستان را میگوید و هم خود را و دیگران را به نقد میکشد. خواننده با اینکه از دید سلیم به وقایع مینگرد اما لزوما حق را به او نمیدهد. حتی گاهی سلیم برای کارهایی که میکند دنبال توجیه و دلیل میگردد و خواننده را به قضاوت فرا میخواند.
وقتی در میانه های خواندن کتاب بودم و دیگر با فضا و داستان، آشنا شده بودم گاهی به فکر میافتادم که آیا این رمان در حد مهرجویی هست؟ یا اینکه او با نوشتن این رمان دست به کاری زده که شاید نتیجهاش خراش برداشتن اعتبار او باشد. باید اذعان کنم که در ابتدا این رمان از نظر موضوع توقع مرا برآورده نکرد. شاید دلیلش پیشفرضهای ذهنی بود که پیش از خواندن رمان از آن ساخته بودم. آنچه این پیش فرض ها را ساخته بود یکی نام رمان بود و دیگر چند خطی از رمان که قبلا منتشر شده بود و خوانده بودم. اما با دید واقع بینانه به خود رمان، به نظرم تجربه نوشتن این رمان تجربه خوب و آبرومندی برای مهرجویی است. حالا که مدتها است فیلمی از او روی پرده نرفته، خواندن رمانی به قلم او غنیمت است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر