۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

افسوس ندیدن دوباره عروسی خون

مزه بعضی چیزها تا آخر عمر زیر زبان آدم باقی می‌ماند. به ویژه وقتی که می‌دانی دوباره امکان تجربه کردنش پیش نمی‌آید، این مزه با افسوسی می‌آمیزد.
مزه تماشای دوباره نمایش عروسی خون، با همان متن و کارگردانی و گروه، یکی از آنها است...

پ.ن. عروسی خون نام نمایشنامه‌ ای است از فدریکو گارسیا لورکا که توسط احمد شاملو ترجمه شد و دکتر علی رفیعی سالها پیش آن را به روی صحنه برد و در آن بازیگرانی چون گوهر خیراندیش، مریم سعادت، شبنم طلوعی و ... بازی کردند.

۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

درباره "همیشه پای یک زن در میان است" ساخته کمال تبریزی

فیلم "همیشه پای یک زن در میان است" از همان ابتدا که خبر ساختش منتشر شد با توجه به کارگردان و بازیگران نامدارش فیلمی توجه برانگیز و وسوسه کننده به نظر می‌رسید. مخصوصا بعد از منتشر شدن عکس‌ها و کلیپ و پشت صحنه‌های آن. هنگام جشنواره، این فیلم هم مانند سایر فیلمهای مطرح مورد توجه خاص ممیزین قرار گرفت و صحبت از جرح و تعدیل و عدم نمایشش به گوش رسید. این هم عطش دیدن این فیلم را بیشتر می کرد و بر خاص و قابل توجه بودن فیلم صحه می‌گذاشت.
اما وقتی منتقدان فیلم را دیدند، به سردی با آن برخورد کردند و اتفاق نظری مبنی بر ضعیف بودن فیلم نزد ایشان حاصل شد.
این چند مدتی هم که از اکران عمومی آن گذشته علی رغم فروش خوب فیلم، با اغلب دوستان و آشنایانم که فیلم را دیده‌اند وقتی صحبت می کردم از فیلم اظهار رضایت نمی کردند و حداکثر به دلیل بازی برخی از بازیگران، فیلم را قابل تحمل می‌دانستند.
با چنین پیش زمینه فکری به دیدن فیلم رفتم. ازبرآیند نظر منتقدین و مردم انتظار داشتم فیلمی ببینم با بازی های خیره کننده اما با داستان و ساختاری پراکنده و نامنسجم. همینطور هم بود. با این وجود از فیلم بدم نیامد، هرچند که می‌شد فیلم بسیار بهتری باشد.
خط داستانی باریک کمرنگ
همیشه پای... فاقد داستان در قالب آشنای آن است. داستان همیشه پای... یک خط باریک کمرنگ است که در پس زمینه سکانس های فیلم حضوری ناپیدا دارد. در چنین فیلمی بار اصلی جذابیت بر دوش تک‌تک سکانس‌ها است و نه کشش های داستانی و بافت دراماتیک. این البته عیب تلقی نمی شود. چون همیشه پای... فیلمی کمدی است و از فضایی فانتزی برخوردار است و ظاهرا بنایش بر این بوده و نوع کمدی‌اش این رویکرد را ایجاب می کرده. هر سکانسی که در فیلم همیشه پای... خوب از کار درآمده، لحظات خوب فیلم را رقم زده و هر سکانسی که ضعیف ساخته شده باعث افت و ضعف فیلم گردیده است. ضمن اینکه یک ضعف مهم در فیلم وجود دارد. اینکه اجزا و سکانس‌های فیلم ارتباط محکمی با هم ندارند و شکل آیتم های طنز مستقلی را گرفته اند.
در فیلم هم سکانس‌های خوب هست و هم سکانس های ضعیف. سکانس‌های خوب حاصل شخصیت‌های جذاب، موقعیت‌های نمایشی مناسب و دیالوگ‌ها و شوخی‌های درست و حساب شده است. فقدان هر یک از این سه عامل منجر به سکانسی ضعیف شده است.
بازی ها و شخصیت ها
بخش زیادی از بار فیلم بر دوش شخصیت‌های آن است. می توان گفت نقش شخصیت‌ها در جذاب‌تر کردن فیلم بیش از موقعیت‌ها و رخدادها است. هرجا شخصیت بر موقعیت غالب شده، سکانس خوب از آب درآمده. به عکس هروقت که موقعیت ضعیف بوده یا شخصیت اصلی صحنه یکی از چند شخصیت جذاب فیلم نبوده، سکانس هدر رفته است.
رضا کیانیان در فیلم، شخصیتی بی نظیر و ماندنی در سینمای ایران خلق کرده است. بخصوص در سکانسی که به مریم پیشنهاد ازدواج می دهد تماشاگر را شگفت زده و شوکه می کند. گلشیفته فراهانی عالی است و حس مظلومیت و در کنار آن انتقام جویی موجود در نقش را یکجا منتقل می کند. مهران مدیری مثل همیشه بازی‌اش بیرونی است و موفق می‌شود آنچه از این نقش انتظار می رفته ایفا کند. با این حال حضور او به جذابیت اثر نمی‌افزاید و تنها ظاهر و شکل و شمایل اوست که برای تماشاگر تازگی دارد. آن هم تنها برای چند لحظه. حسن معجونی در نقش کوتاه مامور نیروی انتظامی فوق‌العاده است. همچنین صبا کمالی هم در ارائه تیپ منشی، موفق است.
از سوی دیگر شخصیت پدر و مادر مریم ،بویژه پدر، حضوری آزار دهنده و عصبی کننده دارند. همچنین شخصیت خدمتکار هم علی رغم حضور نسبتا زیادی که دارد و تلاشی که برای شیرین‌تر شدن می‌کند کاملا زاید است و هیچ چیز به فیلم اضافه نمی کند. شخصیت همکار مرد مریم هم با نوع گویش زنانه‌اش هیچ جذابیتی ندارد. اغلب شخصیت های گذری و کوتاه فیلم بیش از آنجه جذاب باشند، آزار دهنده اند.
حبیب رضایی با اینکه مسئولیت بازیگردانی و انتخاب بازیگران را به عهده داشته، ظاهرا از خودش غافل شده و بازی اش بی حس و حال و یکنواخت از کار درآمده.
زنان دغل‌باز، مردان هوس‌ران
تاکید زیاد فیلم بر موضوع مکر زنانه و سستی‌های مردانه به فیلم ضربه زده.اغلب سکانس‌های با این تم موضوعی سطحی و شعاری از کار درآمده اند. از جمله سکانس تصادف پشت سر هم ماشین‌هایی که برای مریم ترمز می کنند. ضمن اینکه این صحنه قبلا در همین فیلم تکرار شده بود و اگر هم قرار بود جذابیتی می داشت تکرار آن باعث از بین رفتن جذابیتش می شد. از دیگر سکانس‌های قابل اشاره در این مورد سکانس انتظار حبیب رضایی در رستوران و سکانسی که حبیب رضایی، دختر دزد را سوار می‌کند را می‌توان نام برد که هیچ کدام سکانس‌های قابل توجهی نیستند. به نظرم همه این سکانس‌ها را می‌شد از فیلم در آورد و نه تنها چیزی از فیلم کم نمی‌شد بلکه باعث ارتقاء سطح آن نیز می گردید.
نتیجه
همیشه پای یک زن در میان است فیلم کوتاه خوبی می شد اگر نیمی از شخصیت‌ها و موقعیت‌ها و شوخی‌های آن حدف می‌شد، یا اینکه پرداخت مجددی در فیلمنامه آن صورت می‌گرفت و شخصیت‌ها و موقعیت‌ها جایگاه خود را در اثر پیدا می‌کردند. کلا ضعف اصلی فیلم، از فیلمنامه آن ناشی شده.

۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

همانندی چهره عباس کیارستمی و آکیرا کوروساوا


عباس کیارستمی برای ایران همان نقشی را بازی می کند که روزگاری آکیرا کوروساوا برای ژاپن ایفا می کرد. هر دو ایشان، نماینده و شناساننده سینمای کشور خود به جهانیان بوده اند. اگر کوروساوا با هفت سامورایی، راشومون، سریر خون و دیگر فیلم هایش ژاپن را در سینما مطرح کرد، ‌کیارستمی با خانه دوست کجاست، زیر درختان زیتون و طعم گیلاس برای ایران چنین نمود.

اما این دو نه فقط به دلیل کاری که انجام داده اند شبیه‌اند که چهره هایشان نیز بسیار همانند است. به تصویر ایشان نگاه کنید. این طور نیست؟

به نظر شما این همانندی چهره تصادفی است؟

۱۳۸۷ مرداد ۲۸, دوشنبه

گلشیفته فراهانی و لئوناردو دی‌كاپریو در کنار هم


Body Of Lies . این نام فیلمی است که ریدلی اسکات در حال ساخت آن است. ریدلی اسکات کارگردان معتبر آمریکایی است که او را با فیلم های گنگستر آمریکایی ، گلادیاتور، هانیبال، ‌تلما و لوئیس و بسیاری فیلم‌های مطرح دیگر می شناسیم. در فیلم Body Of Lies، لئوناردو دی کاپریو و راسل کرو بازی می کنند. اما آنچه این فیلم را برای ما ایرانی ها متمایز می سازد حضور یک بازیگر و ستاره ایرانی در آن است. بازیگر جوانی که با فیلم درخت گلابی استاد مهرجویی پا به دنیای بازیگری نهاد و با میم مثل مادر و سنتوری درخشید و به اوج رسید: گلشیفته فراهانی.
پس از فیلم بادبادک باز که پیش از این مهمترین تولید بین المللی با حضور یک بازیگر ایرانی (همایون ارشادی) بود، این بار گلشیفته فراهانی در فیلمی تراز اول با بزرگترین و مشهورترین ستارگان هالیوودی همبازی است و این افتخاری است برای همه ما. زنده باد گلشیفته فراهانی که نام ایران را اینچنین در مجامع هنری مطرح می کند و تصویر تاسف برانگیزی که در دید دیگران از ما ایرانی ها وجود دارد می شکند. به او تبریک می گویم و امیدوارم این بازیگر فهیم سینمای ایران با هوش و درکی که از او سراغ داریم از این راه به سلامت بگذرد و از گزند تنگ نظران و تلخ اندیشان در امان بماند.
امید موفقیت فراوان برایش دارم و منتظر دیدن کارهای بهتر از او هم در ایران و هم در آن سوی مرزها هستم.

منابع دیگر برای مراجعه و کسب اطلاع:
مشخصات فیلم در سایت imdb
توضیحات بیشتر در رابطه با داستان فیلم و نقش گلشیفته فراهانی در آن

۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه

سایت پاس‌پارس

نزدیک به دو سال است که در این وبلاگ مطلب می نویسم. از میان نوشته هایم می توان به علایق و دل مشغولی هایم پی برد. اینکه سینما و ادبیات و بطور کلی هنر را دوست دارم و مهرجویی برایم پیر و مراد است. اینکه چقدر به بیضایی و دانش و هنرش احترام می گذارم. اینکه سرزمینم را دوست دارم و دلم برای آنچه که به روزش آمده می‌گیرد و می‌سوزد.
از سویی رشته‌ تحصیلی‌ام نرم افزار است، رشته ای که نه از سر اجبار محض که با علاقه نسبی انتخابش کردم و آن هم برایم جدی است و در وبلاگ دیگرم تا حدودی به آن پرداخته‌ام.

مدتی بود که برای نظم دادن به همه فعالیتها و نوشتن های اینترنتی ام به فکر یک سایت مستقل افتاده بودم. سرانجام این کار را انجام دادم و سایت پاس پارس را به همین هدف راهش انداختم.
پاس‌پارس برایم مثل یک نوزاد است (این را از ظاهر ساده‌ و رنگ پریده‌اش می‌شود فهمید). هنوز خیلی کار دارد تا راه بیافتد و بالغ شود (اميدوارم كه بشود). خیلی فکر و ایده برایش دارم که با توجه به کمبود وقتی که دارم امیدوارم کم‌کم بتوانم عملی‌شان کنم. فعلا لینک های جالب سایت های دیگر را از این وبلاگ به پاس‌پارس برده‌ام که می‌توانید در آنجا آن را پی بگیرید. در ضمن لطفا مرا از نظرات خودتان محروم نکنید. هرچه به ذهنتان می رسد در مورد محتوا و طراحی سایت به من بگویید. ممنونم...

۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

نمایش ساز در تلویزیون

در تعطیلات هفته گذشته، تلویزیون برنامه ای 12 ساعته و زنده به مناسبت مبعث پخش کرد. صبح بود و نشسته بودم پای تلویزیون و داشتم این برنامه را تماشا می کردم. در یکی از قسمت‌ها، مجری محترم برنامه بییندگان را دعوت کرد به دیدن کنسرت محمد اصفهانی با ارکستر کامل. این به قول مجری کنسرت شروع شد و من هرچه گشتم نشانی از ارکستر ندیدم. طبق معمول تصاویر صحنه از دور نشان داده می شد. بعضی ها بی حرکت روی صحنه ایستاده بودند که انگار تصویربردار بودند. به نظرم رسید که نوازندگان را پشت این افراد پنهان کرده بودند و این کار را به چنان دقت و ظرافتی انجام داده بودند که کمترین حرکتی از آنها به چشم نمی خورد. شاید هم جای دیگری قایم شده بودند. نمی دانم!
حکایت مشابهی را هم از ویژه برنامه مبعث سال گذشته در اینجا خواندم که در برنامه ای پس از اجرای خواننده، نوازندگان بدون سازهایشان از پشت پرده بیرون آمده اند تا خواننده معرفی‌شان کند و بگوید که هریک چه سازی می زدند.

محمد اصفهانی در گفتگویی در کنار مشکل نبود کپی رایت، مساله عدم نمایش ساز در صدا و سیما را ناشی از ابهام ذهنی مسئولان و متولیان فرهنگی مملکت می داند و چنین میگوید:"حکایت موسیقی در این مملکت حکایت آن بچه‌ی سر راهی است که نه در خانه جایی دارد و نه بیرون از آن و انگار سرنوشتش این است که همواره کنار در بماند. گاه به ضرورتهایی دست نوازش بر سرش می کشند و اغلب محکم بر سرش می زنند. اما به هرحال همگان حضور او را معترفند...با این حال به عنوان یک شهروند ایرانی پیشنهاد می کنم بیاییم و یک بار برای همیشه تکلیف این بخش مهم از فرهنگ سرزمینمان را مشخص کنیم. یا تعطیلش کنیم یا به طور جدی به آن بپردازیم". او در جایی دیگر از این گفتگو به مساله همپایی عقل و شرع در دین اشاره می کند و می گوید "مسئله عقل و شرع، معادله ای دو طرفه است که از هر طرف به جواب می رسد. حال چگونه بحث موسیقی و حواشی آن مثل نمایش ساز در تلویزیون و حمل انواع سازها در مجامع عمومی مثل کنسرت‌ها و خیابان‌ها و آموزشگاه‌ها و غیره به لحاظ عقلی و شرعی دچار تباین شده است؟"

حسین علیزاده در گفتگویی دیگر چنین می گوید که "من حاضر نیستم پشت گلدان بنشینم و ساز بزنم. چرا که با این کار به خودم و ارزش‌هایی که مادرم، خانواده ام و جامعه برای من به وجود آورده اند، توهین می کنم. در حال حاضر مذهبی ترین متون را با ساز اجرا می کنند اما خود ساز را نشان نمی دهند" .

سعید فرج پور در مصاحبه ای گفته "هنوز بعد از گذشت سه دهه از وقوع انقلاب، نمایش ساز در رسانه ملی حل نشده است و هیچ کس هم در این زمینه جوابگو نیست. به همین خاطر است که بسیاری از مردم و جوانان حتی سازهای ما را هم نمی شناسند و این مهم ترین مشکل ماست. گوش مردم هنوز با ترکیب سازهای سنتی ایران آشنا نیست. در این شرایط چگونه می توان فعالیت کرد و امیدوار بود که تاثیرگذار باشد؟"

در مقاله ای از محمد جواد بشارتی دلایل سازمان صدا و سیما برای نمایش ندادن ساز در تلویزیون را به شرایط جامعه ، مسائل مذهبی و حتی به پذیرش جامعه و مردم نسبت می دهد. همچنین از قول مدیر پیشین مرکز موسیقی عنوان شده که هنوز توان پذیرش این مساله در جامعه وجود ندارد.

وضعیت نمایش ساز و بطور کلی موسیقی ایران،یکی دیگر از پدیده هایی است که حاصل اعمال نظرهای سلیقه ای و بی قانونی در حوزه فرهنگ و هنر است. پدیده ای که در بخش های دیگر فرهنگ و هنر نیز به چشم می خورد. از جمله سینما و نقاشی و سایر هنرها. مشکلی که گریبانگیر فیلم سنتوری شد نیز نمونه ای دیگر از این رویکرد سلیقه ای و فراقانونی است

نمی دانم چه می شود گفت و به که می شود گلایه کرد و از چه کسی امید داشت؟ به هرحال از ما گفتن بود...