این درست که دیگر داریم یواش یواش همهمان زیر فشار روحی و روانی و مالی و جسمی و جانی و پارازیت و ترافیک و آلودگیهای آب و زمین و هوا و صدا و هزار کوفت و زهرمار دیگر له و لورده میشویم. اما به هرحال همین زندگی ،هرچه که هست، ولو سگی، زندگی ما است. سهم ما است از دنیا. چیزی که خدا ، تازه آن هم با هزار منت، گذاشته توی کاسهمان. همین است که هست. مثل آش کشک خاله. از آن گریزی نیست. هرچه این در و آن در میزنیم و از هرطرف که میخواهیم بزنیم به چاک، گرمب میخوریم به دیوار و باز میافتیم وسط گود.
خب حالا که راه خلاصی نیست، فکر کردم برای اینکه این زندگی کمی قابل تحملتر شود باید واسه خودمان دلخوشی بتراشیم. به نظرم اگر چشمها را خوب با آب و صابون بشوییم، میتوانیم دور و بر خود هنوز چیزهای امیدبخش و جالبی پیدا کنیم و اینجوری باعث شویم یک ذره حالمان بهتر شود. چه کار کنیم دیگر؟ همین از ما برمیآید! بنابراین تصمیم دارم از این به بعد گاهی بگردم و از این چیزهای دل خوشکنک پیدا کنم و توی این وبلاگ بنویسم تا همه بدانند که چقدر هنوز دارد به ما خوش میگذرد و چه چیزهای خوبی دور و بر ما است که به آنها بیتوجهایم.
آقا بعضی اختراعات آنقدر سادهاند، گاهی درحد یک سیم ناقابل. اما جداً ایول دارند و باید روی آن کلهای که این اختراع از آن تراوش کرده مهر صدآفرین زد. میخواهم از یک چنین اختراعی برایتان بگویم. البته شاید برای خیلیها این اختراع چندان چیز جالب و تازهای نباشد. اما به هرحال برای امثال بنده که خب کمی تا قسمتی ندید بدید تشریف داریم و از غافله تکنولوژی دوریم میتواند ذوقناک باشد. خدمت آقا/خانم ای که شما باشید عرض کنم که چند وقت پیش رفته بودم مجتمع کامپیوتر پایتخت یک گشتی بزنم. توی طبقه زیرین آن که مال تعمیرات و فروش خرده ریزهای جانبی کامپیوتر است، یک چیز باحالی پیدا کردم. یک سیمهایی آنجا میفروختند که میشد باهاش طول هدفون را تا پنج شش متر بلند کرد. خیلی حال کردم. یک راه حل توپ واسه یک مشکل قدیمی. چطور تا حالا کسی به فکرش نرسیده بود چنین چیزی بسازد؟ یک دانه دو متریاش را خریدم واسه سرکار که بتوانم دور از چشم آقای رئیس موزیک گوش کنم. چند وقت است راحت پشت میزم مینشینم و بدون اینکه مجبور باشم سرم را به کیس بچسبانم موسیقی گوش میدهم.
جان من چیز باحالی نبود؟ چی؟ اصلا باحال نبود؟ صدسال پیش دیده بودید؟ آن وری ها شاتل هوا میکنند، آنوقت ما هنوز با یک تیکه سیم داریم ذوق میکنیم؟ ای بابا! گفتم که. ما را با خودت مقایسه نکن. مایی که هنوز کدخدای دهمان بالاسر موسیقی بحث بودن یا نبودن میکند، حق داریم از یک تیکه سیم که صدا را برساند به گوشمان ذوق کنیم. اصلا ذوق نکنیم چه کنیم؟
خب حالا که راه خلاصی نیست، فکر کردم برای اینکه این زندگی کمی قابل تحملتر شود باید واسه خودمان دلخوشی بتراشیم. به نظرم اگر چشمها را خوب با آب و صابون بشوییم، میتوانیم دور و بر خود هنوز چیزهای امیدبخش و جالبی پیدا کنیم و اینجوری باعث شویم یک ذره حالمان بهتر شود. چه کار کنیم دیگر؟ همین از ما برمیآید! بنابراین تصمیم دارم از این به بعد گاهی بگردم و از این چیزهای دل خوشکنک پیدا کنم و توی این وبلاگ بنویسم تا همه بدانند که چقدر هنوز دارد به ما خوش میگذرد و چه چیزهای خوبی دور و بر ما است که به آنها بیتوجهایم.
آقا بعضی اختراعات آنقدر سادهاند، گاهی درحد یک سیم ناقابل. اما جداً ایول دارند و باید روی آن کلهای که این اختراع از آن تراوش کرده مهر صدآفرین زد. میخواهم از یک چنین اختراعی برایتان بگویم. البته شاید برای خیلیها این اختراع چندان چیز جالب و تازهای نباشد. اما به هرحال برای امثال بنده که خب کمی تا قسمتی ندید بدید تشریف داریم و از غافله تکنولوژی دوریم میتواند ذوقناک باشد. خدمت آقا/خانم ای که شما باشید عرض کنم که چند وقت پیش رفته بودم مجتمع کامپیوتر پایتخت یک گشتی بزنم. توی طبقه زیرین آن که مال تعمیرات و فروش خرده ریزهای جانبی کامپیوتر است، یک چیز باحالی پیدا کردم. یک سیمهایی آنجا میفروختند که میشد باهاش طول هدفون را تا پنج شش متر بلند کرد. خیلی حال کردم. یک راه حل توپ واسه یک مشکل قدیمی. چطور تا حالا کسی به فکرش نرسیده بود چنین چیزی بسازد؟ یک دانه دو متریاش را خریدم واسه سرکار که بتوانم دور از چشم آقای رئیس موزیک گوش کنم. چند وقت است راحت پشت میزم مینشینم و بدون اینکه مجبور باشم سرم را به کیس بچسبانم موسیقی گوش میدهم.
جان من چیز باحالی نبود؟ چی؟ اصلا باحال نبود؟ صدسال پیش دیده بودید؟ آن وری ها شاتل هوا میکنند، آنوقت ما هنوز با یک تیکه سیم داریم ذوق میکنیم؟ ای بابا! گفتم که. ما را با خودت مقایسه نکن. مایی که هنوز کدخدای دهمان بالاسر موسیقی بحث بودن یا نبودن میکند، حق داریم از یک تیکه سیم که صدا را برساند به گوشمان ذوق کنیم. اصلا ذوق نکنیم چه کنیم؟